دانلود کتاب فراسوی خیال چشمانت از میسنا.میم با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هوراد معروف ترین جراح مغز و اعصاب آمریکا کسی که معروفیتش توی ایران زبون زد همه هست و بیمارستان های زیادی زیر نظر خودش و بیمارستان خصوصیش هست کسی که همه ازخداشونه یه گوشه نظر ازین دکتر مغرور و به شدت اخمومون داشته باشن همین که پاش توی بیمارستانش توی ایران میذاره توی اولین برخوردش عاشق پرستارش میشه و برای بدست آوردنش از بیماری مادرش سواستفاده میکنه و…
“نورا” توی دلم از اینکه خدا هوراد رو سر راه من گذاشت از خدا کلی تشکر کردم و خیالم راحت شد که هوراد هیچوقت تنهام نمیذاره ولی اگه بگم گاهی ترس از دست دادنش بهم منتقل نمیشد دروغ می گفتم ولی مهمتر از همه مامانم بود. با یاد مامانم خیز برداشتم که هوراد مانع شد و گفت: نکن نورا حرف زدیم کاری نکن نذارم بری دیدنش. _ولی هوراد نمیتونم طاقت بیارم،
کمکم کن برم پیشش. -صبر کن برم بگم برات غذا بیارن اول غذات بخوری بعد. هیچی نگفتم وقتی هوراد از اتاق رفت بیرون بدون هیچ فکری با عجله سرم رو از دستم باز کردم و از اتاق خارج شدم و با تموم توانم دویدم و سمت اتاقی که می دونستم مامانم الان توش بستری شده رفتم. نفس نفس میزدم تا اینکه رسیدم پشت شیشه داشتم نگاهش می کردم، مامان خوشگلم
بیهوش روی تخت بودو دوتا پرستارو یه دکتربالا سرش بودن داشتن بهش چیزی تزریق می کردن رفتم سمت در و باز کردم و وارد اتاق شدم که پرستار گفت: کجا خانم برین بیرون اینجا ملاقات ممنوع و واسه بیمار خوب نیست. هیچی نگفتم و بی اهمیت قدم برداشتم سمت مامانم، داشتم گریه می کردم. -خانم با شمام چرا گوش نمیدین، دکتری که اونجا بود گفت که صبر کنین حتما بستگانشن…