دانلود کتاب تخت طاووس از عاطفه منجزی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با تخریب خانه کلنگی قدیمی خانه کهنه ساخت مجاورش هم فرو میریزد این حادثه آغاز تقابل بین لیا و همسایه مرموز و جذابش میشود …
پاورچین از سرویس بهداشتی بیرون آمدم و با قدمهایی سبک رفتم تا پای نرده ها و محتاط سر کشیدم رو به پایین از دکتر یا هیچ شخص دیگری در سالن خبری نبود و در هم بسته بود. سرم را پس کشیدم و کف دستم را به پیشانی ام گذاشتم و تازه توانستم با خیال راحت نفس سنگینم را از سینه بیرون بدهم” اووف داشتم سکته میکردم.. امروز چه خبره؟!.. انگار یکی بیخبر از خودم برام یه بلیت قطار خریده و دست و پامو بسته و منو انداخته توی یکی از واگناش، ترن رو هم انداخته روی ریل، ترنی که نمیدونم مقصدش کجاست!” سربرگرداندم
با دیدن تابلوی رو دیوار، اخمی به مرد توی عکس کردم آدم حسابی با این تیپ و قیافه پرجذبه و مردونه که ابهت ازش میباره چی کار داشتی آخه با این مرد بیچاره؟.. اسم دخترت طاووس بوده؟! بردیش کجا؟! راست میگه خب تخت و بارگاه به چه درد آدما میخوره وقتی عزیزاشونو ازشون بگیری؟! کنجکاو رفتم سمت کنسول و تازه توانستم مجسمه طاووس زیبایی را ببینم که درون محفظه ای شیشه ای به شده کنسول پرچ بود و یک دفعه نفسم رفت! روی زانو نشستم و با دقت چشم دوختم به مجسمه جواهر نشان.. طاووسی پیش رویم
بود که به چشمم آشنایی قدیمی بود! دستم بی اختیار پای گردنم را لمس کرد، آویز نعل اسب توی زنجیر نازکم را لای انگشتانم گرفتم، من نمونهی این طاووس را داشتم یک آویز گردنی ظریف بود با نگینهای تراش خورده از سنگهای اصل… و به گمانم رسید سنگهای این طاووس هم شبیه به گردنبند من جواهر اصل است. گردنبند من، هدیه رونما بود، کادویی که به مناسبت به دنیا آمدنم پدربزرگم داده بود برایم بسازند… آقابابا عاشق طاووس بود. هر وقت میگفتم برایم نقاشی بکشد هر چیزی که میکشید، یک طاووس هم کنارش میکشید …