دانلود کتاب شاه ماهی از ساغر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حاصل یک شب تمایلات مردی قدرتمند و اذیت و آزار به خدمتکاری بی گناه دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب بی همه چیز رو به دوش کشیده… سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در سراسر تهران رو پر کرده بود… در آخر سر نوشت دو آدم با هزاران تفاوت عاشقانه ای بی همتا رقم میزد..
به طرف پنجره رفتم، کف دستم را به شیشه ی پنجره چسباندم. صدای برخورد قطرات باران به پنچره قدی اتاقم برایم دلنشین ترین صدا بود. پلک هایم را بستم و پیشانی ام را به شیشه پنچره سرد چسباندم. با همان پلک های بسته، دستم بی اراده به سمت دستگیره رفت و بازش کردم، پا برهنه با تاب سیاه دو بندی توی تنم قدم به تراس گذاشتم. خوب برای این حس و حالم کم بود؛ فوق العاده بود!
نفس کشیدم نفسم از بر خورد قطرات سرد باران داشت پس می افتاد. هر قطره ای که رو شونه های برهنه ام می افتاد،یک موج کوچک ایجاد می کرد واین برایم چقدر هیجان انگیز بود.صدای در مرا از حال خوشم بیرون آورد: -ماهی جان، دخترم بیا شام. جان و دخترم بودم! من دختره که بودم؟ هیچ کس! من سربار بودم، اضافه بودم، نا خواسته بودم، من حاصل تمایل یک مرد بودم!
تاپ و شلوار مشکی ساده ای تنم بود. موهایم را باز کردم و محکم تر بالا سرم، دم اسبی بستم و پایین رفتم. امید تا از روی مبل نیم خیز شد، با نگاه توبیخگر مهرتاج بانو سرجاش نشست. آقا امید خوردی حالا هسته اش را تف کن بیرون تو که مادر فولاد زره را می شناسی دیگر چرا آخه … ماسک بی تفاوتی را به صورتم زدم. من عادت کرده بودم به رفتار مهرتاج بانو. گناهی هم نداشت؛ هرچه بود…