دانلود کتاب سقوط (جلد اول از مجموعه شیدایی) از صدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
وقتی ۵ سالم بود به تورن گریس گفتم وقتی که بزرگ شدم میخوام باهاش ازدواج کنم. وقتی ۱۸ سالم شد این رو واضح و روشن بهش گفتم که هنوز هم حسم همونه. مشکل چیه؟ اون ۱۵ سال ازم بزرگتره و بهترین دوست پدرمه. تورن گریس صمیمیترین دوست پدرم، عموی ناتنیام، همیشه سنگ صبور من بود. کسی که هرگز نباید میخواستمش. اما من اون رو میخواستم و همیشه عاشقش بودم. اون هم عاشقم بود …
“تور” کنزی~سیزده سالگی تورن~سن بیست و هشت. این یک روز زیبا و گرم بهاری بود که با دوچرخه بسمت خونهش می رفتم. سبدم پر از شیر، نان، چند قوطی سوپ، آب پرتقال و کلوچه های چیپسی شکلاتی بود چون مورد علاقه ش هستن. وقتی کامیونش رو در خیابان دیدم با نگرانی اخم کردم چون چهارشنبه بعد از ظهر بودو اون باید مغازه باشه و کارکنه.وقتی با کلیدم
وارد خونه اش شدم، کیسه خرید رو روی پیشخوان خالی کردم و قبل از اینکه مواد غذایی جدیدی رو که براش برداشته بودم بذارم، غذای قدیمی رو در یخچالش گذاشتم. «عمو تور؟» در سالن داد زدم من اینجام. «امروز روز نظافت منه.» اون جوابی نمی داد حیاط پشتیاش رو چک کردم و اتاق خوابش خالی بود اما در حمامش تا حدی بسته بود. «تور؟» قبل از اینکه
در رو بیشتر باز کنم مردد موندم و بدنش که روی کف حمام پخش شده بود دیدم. وقتی کنارش روی کاشی زانو زدم قلبم به گلوم چسبیده بود. وقتی دیدم قفسه سینه اش بالا و پایین میشد تسکین وجودم رو فرا گرفت، نمرده بود. «تور!»بیشتر از چیزی که باید تکانش دادم و اون زمزمه می کرد و غر میزد. بوی تعفن نوشیدنی که ازش میومد و خیلی زیاد بود. من با تنفر گفتم …