دانلود کتاب دنیام شدی از سارینا صفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یک دختر شیطون، که عاشق کارهای هیجانی وپلیسیه، طی یک ماموریت میخاد از شیطنتش کم کنه که…
بامرموزی به قصر روبروم زل زدم! چهار چشمی داشتم به همه جانگاه می کردم! صدای پارس سگ توفضامی پیچید! در باز شد و مردی سیاهپوش اومد بازوم رو گرفت، و یواشکی برد داخل (واخدا الشفا) وقتی رفتم داخل دهنم باز موند! چقدر محافظ؟؟؟؟؟ ( وای مامی!) یک راهروی باریک بود مثل وحشیا منو کشید و برد داخل! باخوشحالی بهش نگاه کردم که سریع زد توذوقم!! و منو برد سمت راست!
پس چرا داخل اون راهرو نرفتیم؟؟ اوف خدای من!! منو برد داخل یک راهروی دیگه! که هر طرفش کلی اتاق بود به یک اتاق که رسید در زد کسی گفت: بـیا! (چه خشن ووای) رفتیم داخل، ایول چه زود رسیدم بهشون؟! چته خسرو؟؟ (اوه چه اسمی) خسرو:آقای مارک… (چی؟؟ مارک؟؟ وای خدامنو بگیرالان میفتم، باخنده دستم و زدم به در و اشک چشمم که بخاطره خندم بود و پاک کردم که یهو از کرده ی خودم بدجور پشیمون شدم!
آخه همه داشتن با صورت برزخی نگام می کردن یهو یهو یکیشون کلت و گرفت و یه تیر زد، به بازوم، باجیغ، افتادم روی زمین با گریه گفتم: آخ! سومی گفت: بسته دیگه. عوضیا داغونم کردن یهو یاد حرف سپهری افتادم که گفته بود: سپهری: ببین اونا خیلی خطرناکن! بازبونت سرتو به باد نده دختر! میدونم که میتونی ولی اون دهنت یکم زیادی بی موقع می جنبه! مراقب خودت باش! آریایی با پوزخند: مگه میتونه دهنشو ببنده…