دانلود کتاب دختر بد از نگین حبیبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نگین نجم. دانشجوی رشته موسیقی با خونواده اش مشکل داره. وقتی وارد خونه ی عمه ی پدرش برای مراقبت از اون میشه زندگیش نود درجه تغییر میکنه. اما این تازه اول ماجراست.. نگین دختر مهربون و فداکاری نیست! توی فامیل به خشکی و عصبی بودن مشهوره! اینم دلیل داره که همین نمیزاره پسری بهش نزدیک بشه.. دوست داره از پسرا انتقام بگیره و چندبار موفق میشه… اما بالاخره به دام عشق میوفته… ولی طی ماجراهایی نگین ازدواج میکنه…
دست توی دست کامیار توی خیابونا بودم… تقریبا ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب میشد… نمیدونم چرا اجازه دادم این پسره دستمو بگیره… بعد شب عروسی فهمیدم پسر عموی روژانه… اونم شمارمو پیدا کرد و باهم دوست شدیم… کامیار-نگین؟ -هوم؟ کامیار -میگم… این چند روز چرا دمقی؟ -خوب میشم. کامیار وایساد روبروم…. زل زد توی چشمامو گفت: اممم… نمیدونم چجور بگم. ولی من با روژان در موردت صحبت کردم. -خب؟
کامیار-گفتم با مادرت صحبت کنه برای خواستگاری. با تعجب گفتم: چی؟! کی بهت اجازه همچین کاریو داد؟ نباید قبلش با من صحبت کنی؟ کامیار: من فکر کردم خودتم راضی ای. يدفعه بغلم کرد آروم گفت: منو ببخش… چشمم خورد به اونور خیابون… هیعععع اینکه باراده توی ماشین نشسته بود و زل زده بود به من. چرخیدم جوری که پشتم به باراد بود… آروم گفتم: کامی… خواهشا ولم کن. تا اینو گفتم صدای بوق
ماشین باعث شد از هم جدا بشیم… برگشتم سمت صدا که دیدم باراد وسط خیابون وایساده و یه ماشین چسبیده به پاش… فقطم به من نگاه میکنه و حواسش به بوق های مکرر راننده ها نیست دستمو از دست کامیار کشیدم بیرونو رفتم سمت باراد راننده از ماشین پیاده شدو گفت:حواست کجاست پسر؟ باراد نگاهی به راننده کرد و گفت: ببخشید.. مچ دستمو گرفت و خواست ببره سمت ماشین که دستمو از دستش بیرون کشیدم …