دانلود رمان آغوش خون آلود از Zahra با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دستم رو روی فرمون فشردم ، استرس و هیجان تمام وجودم رو در بر گرفته بود. نگاهم رو به ساعت ماشین انداختم دقیق 8:45 بود و من تا همین الان 45 دقیقه تاخیر داشتم. از شانس بدم گوشیم هم خاموش شده بود. پوف بلندی کشیدم، این دفعه قطعا ارباب (رادان) به همین راحتی نمیگذشتند…
با فکر کردن به تنبیه سختی که در پیش داشتم عرق سردی روی تنم نشست. بعد از نیم ساعت تلاش بالاخره به عمارت رسیدم، با عجله ماشین رو توی حیاط پارک کردم و پیاده شدم. سرعت قدم هام و زیاد کردم تا زودتر وارد عمارت بشم در خونه رو به آهستگی باز کردم و داخل شدم.
آروم در رو بعد از ورودم بستم و بهش تکیه دادم. با دیدن تاریک و ساکت بودن عمارت ضربان قلبم با بیش ترین حالت ممکن شروع به زدن کرد. چشم هام رو ریز کردم که متوجه شدم ارباب توی تاریکی روی مبل مخصوصشون نشستند و با چشم های به خون نشسته به من نگاه میکنند…