دانلود رمان هانتر از پرهام رسولی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
محراب فتوحی، مشاور تحصیلی دبیرستان دخترونه که فقط تو مقطع کنکور کار می کنه! ادم فوق العاده جدی و بددهن، که تو حرفه و شغلش با هیچکس تعارف نداره و بدجور سخت گیره… نسیم سرخوش، دختر شر و شیطون و بی ادبی که مدام به پر و پای این آقای مشاور می پیچه و مدام کل کل می کنه… ولی عاقبت همچین دختری تو حرفه ی محراب فتوحی، چیزی نیست جز…
خواست بپره وسط حرفم و مخالفت کنه که قیافمو با یه حالتی که معنیش می شد: خر نیستم، توی هم کردم و دستمو بردم بالا تا تموم کنه زر زدنو! فکر کرده با دسته کورا طرفه که هرچی بلغور کنه ما بگیم: بله، شما درست می گی! -لطفا… آقای ریاحی… هم من هم شما می دونیم که چه خبره و نیازی نیست سفسطه کنیم. قطعا براتون مهم بوده آینده ی عاطفه که تو همچین مدرسه ای ثبت نامش کردید… درست نیست؟ سرشو با تاسف انداخت پایین: -بله! گزارش نمره هاشو روی میز هل دادم .
گفتم: -می بینید که با نفر اخر رقابت تنگاتنگی داره! خنده ش گرفت و به زورِ دستش می خواست دهنشو مخفی کنه که گفتم: -بله… خنده هم داره… تندخویان هی میره آخر و عاطفه رقابت سختی می کنه که خودش ته باشه… اول از آخر… اینم رکوردیه توی بیشتر از بیست تا آزمونی که ازشون گرفته شده. با تاسف و خجالت زده به نمره ها نگاه کرد و من ادامه دادم: -بعد این آدمی که سفت و سخت چسبیده به رتبه آخر، تمام عقده ها و کمبوداشو روی سر شاگرد اول من خالی می کنه… چرا؟ بخاطر حسادت..
بخاطر نبودن تربیت درست… بخاطر اینکه کسی بالاسرش نیست بزنه تو دهنش و بهش یاد بده که اگر حسودی کرد، باسنشو جمع کنه و تلاش کنه واسه اول شدن… نه اینکه برینه تو مغز و روان شاگرد اول من که از اول سال تحصیلی اول بوده و همیشه هم جایگاهشو حفظ کرده! انقدر عصبی بودم که دلم می خواست همون موقع پاشم جرش بدم اما چشمای گشادش و بعدم پیشونی سرخش از حرفای زشتم، دلمو خنک کرد به اندازه کافی. -چی می گید آقای محترم؟ مثلا شما مشاور تحصیلی هستید. این چه طرز صحبته…