دانلود رمان قیزیل تئل pdf از دوشیزه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قیزیل تئل داستان دختریه که به خاطر یه سوء تفاهم و گناهی که برادرش مرتکب شده اسیر زندگی دو برادری میشه که یکیشون برای کشتنش نقشه کشیده…به خواست خودش وارد این منجلاب نشد ولی همین منجلاب مسیر زندگیش و تغییر میده…
حضور تایماز با اون فکی که لحظه به لحظه فشرده تر میشد معذبش کرده بود برای همین روش و گرفت و رفت تو آشپزخونه… با رفتنش آراز نگاهی به چهره درهم تایماز انداخت و گفت: من یه عمر با تو زندگی کردم پسر… شب و روز با هم بودیم… بهتر از هر کسی می شناسمت… خوب – می دونم که دل آسیب رسوندن به این دختر و نداشتی… حتی نمی تونم باور کنم که اگه اون روز گیلدا از خودش دفاع نمی کرد تو می خواستی واقعاً تا آخرش پیش بری…
شاید شرایط زندگی به قدری سخت شده که یه سری معیارها واسه آدم عوض بشه… ولی هیچوقت آدم نمی تونه به کل تغییر کنه و یکی دیگه بشه… تو همون تایمازی که با شنیدن خبر مرگ همبازی بچگیات سه روز تو تب سوختی… با شنیدن این حرف تایماز سرشو بلند کرد و ناباورانه با چشمای پر از اشکش به آراز خیره شد… اون زمان فقط هشت سالش بود… چیز زیادی از اون روزا تو ذهنش نبود ولی به قدری این اتفاق تو روحیه اش تاثیر منفی گذاشته بود که بعد از هجده سال هنوز با یاد آوریش عذاب می کشید…
آراز با دیدن اشک حلقه زده تو چشمای برادرش لبخند تلخی زد و گفت: این اون تایمازیه که من می شناسم… کسی که بعد از هجده سال… با یادآوری اون اتفاق تلخ بازم
چشماش پر از اشک میشه… چه جوری باید باور کنم همچین آدمی می خواست یه دختر بی گناه و به خاطر یه انتقام مسخره نابود کنه؟؟؟ تایماز دستی به چشمش کشید و گفت: این مسئله فرق می کنه… اون همبازی ای که ازش حرف می زنی جونم بود… بایدم با مرگش با وجود همه بچگیم به اون حال و روز بیفتم… ولی پشت این قضیه یکی دیگه از اتفاقات تلخ زندگیمه…