دانلود رمان قند سیاه از آذر یوسفی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یزدان و سروین برای پیدا کردن کسی که همسر سابق یزدان رو کشته و باعث شده علی نامزد سروین به زندان بیفته، با هم دیگه همدست میشن و به دنبال قاتل می گردن. یزدان می خواد انتقام مرگ زنش رو بگیره و سروین می خواد نامزدش رو از زندان نجات بده اما این دونفر نمی دونن که با قدم گذشتن در این راه، چه اتفاقای خطرناک و البته هیجان انگیزی قراره واسشون پیش بیاد.
در ماشین مینشینم و بی توجه به رضا که همچنان پر از تردید و استفهام نگاهم میکند، در را بهم میکوبم. شقیقه هایم میان دستانم میگیرم و میفشارم. میشد در چنین مهمانی باشم و میگرنم عرض اندام نکند؟ داشبورد را باز میکنم و بطری آب و بسته ی قرصی بیرون میکشم. صدای در ماشین را میشنوم و قرص را بالا میاندازم. آب را رویش میخورم و از خنکی آب احساس خوبی میگیرم. -بریم خونه ی من؟!شیشه ی ماشین را کمی پایین میدهم و تکیه زده با صندلی، چشم میبندم.
همانطور که پیشانیِ دردناکم را لمس میکنم جواب میدهم:-نه پس، با این سر و وضع میرم خونه ی خودمون.دستی به موهایم میکشم و یکهو با یادآوری رنگ موهایم چشم باز میکنم. -رضا مطمئنی سرم رو بشورم رنگشون میره دیگه؟ بی حوصله میخندد. -آره بابا نگران نباش. اگرم نرفت که چه بهتر! قبلا شبیه شیر برنج بود قیافت. باز حالا یکم قابل تحمل تر شدی. دوباره چشم میبندم و همانطور که شقیقه ام را میمالم، با صدایی خسته جواب میدهم:-هنوز چهلم زنمم نشده.
بعد میخوای با این سر و شکل جلو خانوادم بچرخم؟با مکثی کوتاه میپرسد:-خیلی خستته؟ همانطور که سرم را به صندلی تکیه دادم ام، گردنم را میچرخانم و نگاهش میکنم. آبِ گلویم را فرو میدهم و با تمام صداقتم لب میزنم:-خیلی! اما او نمیفهمد منظورم از خستگی چیست! -باشه. پس باید فردا به طور مفصل واسم تعریف کنی تو مهمونی چیشد. الان بخواب. تا برسیم خیلی مونده. گردنم را دوباره میچرخانم و به اتفاقات امشب فکر میکنم. به افشین، به فرانک، به فری سه دست، به مردی که آخر مهمانی، کنار افشین ایستاده بود و…