دانلود رمان شیطان برادر حوا از فاطمه افکاری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایت زندگی دختری 13 ساله است که در شب تولدش دزدیده می شود و به عنوان برده به فروش می رود و ارباب او کسی نیست جز برادر خودش…
یه روز صبح بی دلیل حالم از همیشه گرفته تر بود توی حیاط مدرسه با سارا قدم می زدم هیچ کس جرات نزدیک شدن به ما رو نداشت… بعد از شکایت از اون دخترا همه جا پیچیده بود… و کسی از ترس به ما نزدیک نمی شد و این برای من و سارا بهتر بود همه چیز عادی بود تا اینکه همون روز یه دانش آموز جدید از کالیفرنیا به مدرسه اومد… پسری جذاب و زیبا که دل همه ی دخترای مدرسه رو برد… تنها فرد بی توجه به اون من بودم من اون روزا توی باتلاق زندگی خودم دست و پا می زدم…
میشد گفت تقریبا یک ماهی بود که با سایمون خان قهر بودم و خودمو توی اتاقم حبس کرده بودم حتی مامان جون هم نتونست منو راضی کنه به زندگی عادیم برگردم… ژیلا کم و بیش به دیدنم می اومد اون روزها سرش با آرسام نامزدش گرم بود… واقعا واسشون خوشحال بودم خیلی بهم می اومدن… بعداز خالی کردن میدان توسط من ربکا کنترل همه چیز رو به دست گرفت هرروز با سایمون می رفت و نیمه شب برمی گشتن… نمی دونم چرا ولی افسردگی گرفته بودم ،بی حوصله وسایلم رو توی کوله ام ریختم و از کلاس بیرون اومدم…
امروز کش موهام رو گم کرده بودم و موهام پریشون دورم پخش بودن اینقدر بلند بودن که دیگه روی زمین کشیده می شدن .باید توی اولین فرصت کوتاهشون می کردم… وقتی توی راهروی مدرسه قدم برمی داشتم نگاه های خیلی ها رو روی خودم احساس می کردم تا حالا منو با موهای باز ندیده بودن… آهی کشیدم … از خودم خسته بودم سرم رو پایین انداخته بودم و به سمت خروجی می رفتم که به کسی برخوردم سرمو بلند کردم و بی حوصله گفتم:- sorry جیمز همون پسر تازه وارد که خیلی هم طرفدار داشت…