دانلود رمان تاریکی شهرت از ص. مرادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همه چیز از یک افشاگری تمام عیار دربارهی ارمغان بدیع بازیگر سینمای ایران که درگیر شایعه جدایی خود با همسر سوپر استارش یزدان مَجد میباشد شروع میشود! یک فایل صوتی لو رفته از ارمغان بدیع و سهیل ملکان پسر یکی از معروفترین تهیه کنندگان صنعت سینما زندگی مرموز ارمغان و یزدان را تحت شعاع قرار میدهد تا آنجا که این زوج برای پایان دادن به شایعهها…
حیرت زده به اجزای سخت شدهی صورتش نگاه میکنم. _ اون افشاگری ربطش به من چیه که حتی دیگه جواب زنگهام رو نمیدی؟ ارتعاشِ صدایم از روی ترس و شوک است. _ برو عقب سهیل! کف دستش را روی در میکوبد! پلکم میپرد و نفسم سنگین میشود. _ چرا داری اینجوری رفتار میکنی؟ یهو چی شد رابطهات با شوهرت خوب شد؟ اون آدم کی حواسش به تو بود؟! کی براش مهم بود زنش تو چه حالیه؟ وقتی پیش من گریه میکردی آقا یزدان کدوم گوری بود؟
وقتی میگفتی یزدان همهی فکرش شده کار من بودم که کمک کردم چیزی از اون آدم کم نداشته باشی! پدر من از تو سوپراستار ساخت! کی نقش اول فیلمهاش رو میداد تو بازی کنی که یهو اسم در کنی؟ جواب بده ارمغان! جواب بده بگو یهو چی عوض شد که پشت کردی به من! اثری از ترس نمیماند و خشم در جانم زبانه میکشد. دستانم را با فشار روی سینهاش میگذارم و عقب هل میدهم. _ خجالت بکش! ما فقط دوست بودیم! کجا اشتباه کردم که فکر کردی من چشم روی یزدان بستم؟
با عصبانیت در فاصلهی ایجاد شدهی میانمان میایستد اما تُنِ صدایش بالا است! _ بیا برو ببین تو فضای مجازی چی دربارهات میگن همسر نمونه! به خاطر محکم کردن جا پات تو سینما به من نزدیک شدی تا از موقعیت پدرم کمال استفاده رو ببری؛ این یکی از هزاران حرف پشت سرته که الان حس میکنم دروغ هم نمیگن! زلزله بر جانم میافتد و فریادِ کلماتم گلویم را زخم میکند. _ خجالت بکش سهیل! من چه رفتار خارج از عرفی با تو داشتم جز اینکه مثل بقیهی همکارهام با هم دوست بودیم…