دانلود رمان به رنگ شب از اعظم طیاری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره پسری به نام سروش است که سال هاست عاشق دختری زیبا به نام الهه است و قصد ازدواج با او را دارد ولی پدر سروش که یک فرد بازاری و سنتی است مخالف سر سخت این ازدواج است و پدر سروش بدون اطلاع سروش از دختر یک بازاری دیگر خواستگاری می کند و بعد به سروش می گه به طوری که باعث جنجال بین پدر و پسر می شه و…
جلال قیچی را کنار گذاشت، رفت ته باغ موتور آب را روشن کرد، برگشت و سر شیلنگ را در ردیف زنبق ها گذاشت و گفت: ببین دخترم! شوهر پیراهن نیست که یک روز خوشت بیاد و یه روز هم از او سیر بشی و درش بیاري… تو هفته پیش در کمال صحت عقل و با خوشحالی به درخواست خانواده مقامی پاسخ مثبت دادي… قرار نیست سر یک هفته پشیمون بشی، اون وقت باید هفته اي یک شوهر برات پیدا کنم… سروش اگه توي این یه هفته به تو سر نزده، تو شرکت کار داشته. من بهش سر زدم…
اون سخت مشغول کاره، داره یه کم سرش رو خلوت می کنه تا براي مراسم عقد و عروسی مشکل کاري نداشته باشه. در ضمن سلام هم رسوند ولی من فراموش کرده بودم. لب هاي سیما از دو طرف گشوده شد. بکلی یادش رفت به چه منظور به ملاقات پدر آمده است. دستکش سیاه را از لبه باغچه برداشت و به کمک جلال قیچی زد و شاخ و برگ جمع کرد. سرگرم تهیه جهیزیه و وسایل تزئینی بود و حسابی سرش شلوغ بودو در این اثنا سروش نیزگاهی تماس می گرفت و به طور رسمی و خلاصه احوالپرسی می کرد.
سیماي کم سن و سال و کم تجربه و تا خرخره غرق عشق، به همین تماس هاي کوتاه و رسمی بسنده می کردو خرید عروسی و تدارکات آن انجام یافته بود و زمان مراسم نزدیک تر می شد. خانم و آقاي افشار براي دخترشان سنگ تمام گذاشته بودند. یک دستگاه آپارتمان بسیار شیک با تمامی تجهیزات و امکانات و یک دستگاه اتومبیل زانتیا جهیزیه سیما را شامل می شد. وقتی اقوام و بستگان سروش براي جشن جهیزیه به منزل سیما رفتند تمامی حضار انگشت به دهان مانده بودند….