دانلود رمان باغبان
| جاوا ، اندروید و آیفون|
توضیحات رمان باغبان :
من همیشه به طبیعت عشق می ورزیدم و آرزوی دیدن گل و درخت و چمن و سبزه را داشتم، ولی از وقتی که به یاد می آورم در جنوب شهر و در خانه های کوچک و دلگیر با مستأجری زندگی می کردیم.
پدرم همیشه درگیر کارهای خودش بود و ما را به گردش و تفریح نمی برد. دیدن طبیعت و قدم زدن در کنار رودخانه و تنفس در هوای آزاد و تمیز برایم چون رویایی دست نیافتنی بود……
مقدمه:
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
یادم آید که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
با تو گفتم:” حذر از عشق ندانم؟! سفر از پیش تو هرگز نتوانم،.. نتوانم!”
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم….( گزیده ای از شعر کوچه ی فریدون مشیری )