دانلود رمان سوگند از فاطمه کاکاوند با فرمت های pdf، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سوگند همیشه فکر میکرد عشق به حسام، پسرعموی مهربونش، همون عشقیه که تا آخر عمر کنارش میمونه. وقتی باهاش ازدواج کرد، باورش نمیشد که به آرزویش رسیده است… اما گاهی عشق، همه چیز نیست. گاهی «بعد از ازدواج» تازه قصه شروع میشه…
نمیدونم یارو میگه عمارت بریم داخلشم باغه خیلی بهتره +باشه من به مامانم بزنگم بگم فعلا نمیایم _من زنگ زدم ساعت تقریبا یک ظهر بود و من فقط کیک و آبمیوه ایی که گذاشته بودم برای آرایشگاه رو خورده بودم +میشه یه چیزی بخری من گشنمه _چرا چیزی نخوردی؟؟زنگ میزدی بزات غذا بیارن +الان گرسنم شد _باشه بدون اینکه نظر منو بپرسه رفت و برام جیگر خرید _اول شالتو بکش جلوتر بعدشم همهی اینا رو بخور نتونستی هم خالی بخور +زیادن خودمم بکشم نمیتونم تمومش کنم _بخور استارت زد راه افتاد به آرایشگر که زنگ زده بود و گفت ک تاخیر داشتیم جواب داد ک غذا خوردیم +دیشب مهمونی چطور بود _خوب بود حسام زیاد دوست نداشت ازش درباره ی کاراش سوال کنی من اینو توی این ودت فهمیده بودم رسیدیم عمارت و تا پنج غروب عکاسی کردیم و تیزر و کلیپ …..خیلی خسته شده بودم.
حسام اومد کنارم نشست روی نیمکت توی باغ _چیه؟؟خسته شدی +اوم _تازه داره شروع میشه +میشه امشب کاری نکنی _چه کاری؟؟ +منظورم ……رابطس داشتم از خجالت میمردم _رابطه ی….؟؟ انگار داشت فیلم کمدی میدید ابروشو بالا انداخت به معنی سوال کردن؟؟ +حسام اذیت نکن خودت میدونی _باید بگی +شنیدن کلمش هم از دهنت خیلی خوشگله +من چی میگم تو چی میگی _باشه میذارمش فردا اوکیه +ممنون یکمی سکوت شد +حداقل تو ک لطف کردی یکم بیشترش کن مثلا میگفتی یک هفته _چرا میخوای عقب بندازیش +نمیدونم یکم استرس دارم سرم پایین بود دلم آشوب بود حالمو درک نمیکردم چِم شده بود منکه حسام دیده بودم چرا اینطوری شدم حس کردم مایع گرمی ریخت ازم و این فقط یه چیز میتونست باشه عین قشنگ ببند شدم ک حسام با تعجب خیرم شد.
_چته؟ +دستشویی کجاست _الان دستشوییت گرفت ؟؟همه ی دستشویی رفتنات اینطورین ؟ با حسام دستشویی رو پیدا کردیم ش..ورتم لک افتاده بود ولی ساپورتی ک پام بود تمیز بود بخاطر همین بینشون دستمال کاغذی گذاشتم بعدشم یه عالمه دستمال گذاشتم ک جلوشو بگیرره حداقل تا خونه اومدم بیرون حسام با چشمای باریک خیرم شد _خدا کنه اونی ک توی فکرم چرخ میخوره نباشه +چی _چیزی شدی؟؟ دوست داشتم بمیرم حالم وحشتناک بد شد +آره _گندت بزنن از بس استرس ب بدنت میدی +دست خودم نیس _دست خودته ، بدو بیا بریم تالار ساعت شیش و نیمه دلم درد میکرد و اصلا سابقه ی کمردرد نداشتم ولی الان کمرمم دردمیکرد چهل دقیقه ایی توی راه بودیم و هوای گرم خرداد هم دلیلی واسه کلافه شدن بیشتر حسام میشد کولر ماشینو زد تا آرایشم خراب نشه.
وقتی رسیدیم تالار بازم فیلمبردارشروع کرد _سوگند من دیگه حوصله ی این عننرو ندارم +نمیخوای فیلم بگیره _بگیره ولی هی بهم نگه بیا ببوسش و کوفت و زهر مار +باشه منو هم خسته کرد توی عمارت رفتم پیش فیلمبردار +خانم نوری مناج۰۰ +ما دیگه خسته شدیم +شما دیگه از هر چی دوست دارین ضبط کنید وط ره۰۰ر مایلید +ممنون با حسام وارد شدیم ک همه ریختن تو سرمون هر چی آدم از روز اول عمرم دیده بودم اینجا بود حسام یه ده دیقه ایی کنارم نشست و رفت قسمت مردونه منم سارا رو صدا زدم +آبجی چیز شدم پد داری همراهت نه الان گیر میارم مامان و زنعمو اونقد ذوق داشتن ک پنج دیقه یبار اسفند دود میکردن بعد از ده دیقه سارا اومد و با کمک سارا رفتم دستشویی خدارو شکر روز اولم کم بود و گرنه لباسم سفید بود و داغون میشد با بدبختی کارم رو انجام دادم اومدم بیرون خورد.