دانلود کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید از میچ آلبوم با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اکنون آنی توسط همسن و سالانش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد و خاطرهای که نمیداند چیست، دست از سرش بر نمیدارد. او در حال تلاش است تا همزمان با افزایش سنش، پذیرش اطرافیانش را به دست آورد. زمانی که آنی دوباره با عشق سالهای گذشتهاش، پائولو، ارتباط برقرار میکند، مطمئن است که بالاخره خوشبختی را پیدا کرده است…
دوباره همه جا پوشیده از برف شد. همه جا سفیدی بود. آسمان، زمین، همه جا. سفیدی تنها چیزی بود که وجود داشت. شاید لحظه ای، شاید یک روز یا شاید یک قرن به همان شکل باقی ماند. بعد صداهایی شنید که نمی دانست چیست. بعد از مدتی فهمید آن صداهای گنگ، صدای رودخانه و صدای بازی بچه ها در آن است. یادش آمد همیشه در خواب هایش این صداها را می شنید.هیچ شخص بزرگسالی آنجا دیده نمیشد، همه بچه بودند. ناگهان دختربچه ای را دید که مقابلش ایستاده بود.
دختربچه به نظر آسیایی می آمد، شش ساله، زیبا با موهای مشکی و پوست قهوه ای روشن و مانند دختران فیلیپینی یا جایی که در آن جنگیده بود. دخترک خودش را به ادی معرفی کرد. تالا. تالا به او اشاره کرد نزدیک شود و تکه سنگی را دست ” ادی داد. ادی نمیدانست چه کار باید بکند. زبان تالا را خوب نمیفهمید. تالا به بچه های دیگر اشاره کرد. آن ها با سنگی شبیه به همان که دست خودش بود، یکدیگر را می شستند. ادی نمیفهمید . تالا اشاره کرد و به ادی فهماند تا او را بشوید.
وقتی ادی سنگ را در دستش گرفت، صورت و بدن تالا پر از چروک خوردگی و زخم شد. طوری که بدن انسان در اثر آتش سوزی می شود. وقتی ادی با سنگ شروع به شستن بدن دختر کرد، پوست ها و گوشت ها از بدنش می ریختند و پوست تازه دیده میشد. ادی پرسید: -چه بلایی سرت اومده؟ ۔تو خونه مونو آتیش زدی و باعث شدی من بمیرم. -وای ببخش، من نمی خواستم این کار رو بکنم. خدایا من چه کار کردم. ادوارد شروع به گریه کرد و تالا گفت او را بشوید و ادی ادامه داد… “