دانلود کتاب مقدس ترین حس دنیا از آرزو فرجی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری به نام آهو است که مادر و پدرش بر اساس اتفاقاتی از هم جدا می شوند و سرپرستی آهوی ۱۷ ساله را پدرش بر عهده می گیرد. پس از گذشت مدتی از طلاق پدر و مادرش، پدر آهو دختر جوانی را برای ازدواج انتخاب می کند و قصه از آنجاست که نامادری آهو پا به خانه ی آنها می گذارد و…
بوسی برام فرستاد و گازش رو گرفت و رفت… با لبخند به رفتنش خیره شدم که صدای بمی رو کنار گوشم شنیدم: حرف زدنت با پسر مردم تموم شد. برگشتم سمتش، سهیل پسر همسایه ی رو به رومون بود که خیلی تو کارای من دخالت می کرد؛ اخمی کردم و گفتم: بتوچه. با عصبانیت گفت: میخوای الان بزارم کف دست آقا ننت که چه دست گلی پس انداختن. همیشه وقتی من رو با شهرام میدید،
همین حرف رو میزد ولی هیچوقت نمی رفت بگه، با پرخاش گفتم: برو بگو چرا از من میپرسی. حرصی گفت: بخدا خیلی رو داری آهو. با صدای عصبی ولی خیلی آروم گفت: تو غلط میکنی با پسرای مردم ول میچرخی. پوزخندی زدم و گفتم: توام خواهر نداری عقده ایی شدی، ولی داداش اشتب اومدی من آدمی نیستم که لازم باشه سرش غیرت به خرج بدی. میدونی چیه لیاقتت همون پسرای لا اوبالین نه م…
حرفش رو قطع کرد، قلبم شروع کرد به تند تند زدن. این الان می خواست بگه نه من؟هنگ کرده بودم، یعنی چی این حرف… بدون اینکه نگاهش کنم از کنارش رد شدم که با صدای بغض داری گفت: لعنتی نکن این کارا رو، حالم خوب نیست تو بدترش نکن. هر لحظه بیشتر از قبل تعجب می کردم، سهیل چی برای خودش بلغور می کرد، مطمئننم که حالش خوب نبود، وگرنه این اراجیف رو نمی گفت…