دانلود رمان هرزه ها روی خاک میمیرند از شراگیم و شبنم مشاری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
غزل: سیگارو زیر پام له کردم. بینیمو چین دادم، عادتم بود… وقتی می خواستم به چیزی دقیق شم بینیمو چین می دادم، با اینکه صد بار حبیب بهم گفته بود دماغت بااینکار کم کم اویزون میشه… ولی هربار باز همین کارو انجام میدادم… چشم تیز کردم سمت بانک اون سمت جدول…
با ورودم به آرایشگاه با محیطی خلوت و تنها مونث اونجا، رو به رو شدم تنها کسی که تو آرایشگاه بود. خانم: بفرمایید، امری داشتید؟ رو بهش کردم و گفتم: راستش اومدم، برای یک مهمونی آمادم کنید، آرایش ملایم و شینیون مو، ابروهامم تمیز کنید. سری تکون داد و خشک گفت: میشه شصت تومن، بشین. سری تکان دادم و نشستم شروع به آرایش کردنم، کرد. با خودم تکرار می کردم، دیدیش محلش نمیدی اصلا. اگه هم دیدی با ستاره حرف می زنه اصلا بغض نکن، رفتی بی تفاوت میری تو ب.غل این و اون، با همه می رقصی!!
با کف دست زدم به پیشونیم، آخه مگه من رقص بلدم؟ یا بدکارم که تو ب.غل این و اون باشم؟ صدای آرایشگر رو کنارم احساس کردم. _دختر جون خود درگیری داری خودتو کتک می زنی؟ با ترش رویی گفتم: به تو چه؟ مفتشی؟ زنیکه کارت رو بکن پولتو بگیر بجای شر گفتن الکی. زیر لب گفت: معلومه از کجا فرار کردی بی شعور بد دهن. نیشخندی زدم و رو بهش گفتم: تموم نشد؟ پشت چشمی نازک کرد و گفت: چرا تموم شد. بیا خودتو توی آینه ببین. با رویی گشاده رو به آینه ایستادم، بیش از حد زیبا شده بودم.
روی اون ستاره خود شیفته رو کم می کنم حالا ببین دختره دهن گشاد قر.مصاق. تا یک ساعت وقت داشتم، لباس مورد نظرمو پیدا کنم و خودمو به مهمونی برسونم… تو اتاق پرو بودم، مانتوی گشادی روی پیرهنم پوشیدم و آژانس گرفتم. دلم از پاشا خیلی پر بود. تا جایی که امکان داشت باید سگ محلش می کردم. البته اگه طرفم میومد و مثل اون شب منو به هیچ جاش نمی گرفت. همینجور غرق افکارم بودم و داشتم پیش بینی می کردم چطوری رفتار کنم که راننده گفت رسیدیم. کرایشو دادم و پیاده شدم. خواستم وارد خونه بشم که….