دانلود رمان عشق خشن از فاطمه محمدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ویدا ونیما که عاشقه هم میشن و باهم نامزد می کنن اما روز خواستگاری نیما ندا رو می خواد خواهر ویدا… مگه میشه؟؟ اون همه عشق کجارفت؟؟ عشقه ویدا میشه شوهر خواهرش…
بعد از رفتنشون منم خودمو به کنار استخر رسوندم چقدر دوست داشتم میشد مثل بچگیام دور حیاط بدوم جیغ بزنم! تنها شعری که همیشه روی لبم بود سعری بودکه من ندا همیشه باهم می خوندیدم… آروم آروم اومد بارون… شدیم عاشق زدیم بیرون… اومد نم نم نشست شبنم… روموهامون روموهامون… به تصویر خودم که توی آب نمایان شده بود نگاه کردم پوزخندی گوشه ی لبم نشست این صورته منه! انگار با شکستن بغض من آسمون دلش به حالم سوخت همراه با من شروع کرد به اشک ریختن…
قطرات ریز بلوری بارون روی صورتم می خورد احساس خوبی بهم می داد دیگه تحمل این زندگی واقعا سخت شده بود امشب باید تصمیممو می گرفتم فقط دو راه برام مونده بود، زنده بمونم تا آخر عمر کنار مردی باشم که ازم متنفره یا… دستای سردمو توی جیبم کردم تیغی رو که توی جیبم گذاشته بودم رو بیرون آوردم انتخاب سختی بود ولی بهترین راه مرگ بود با مرگ من همه خوشحال می شدن مخصوصا نیما… دستام به شدت می لرزید ولی این راهی بود که خودم انتخاب کردم پس باید تمومش کنم…
تیغ رو روی رگ دستم گذاشتم محکم کشیدم سوزش بدی تموم وجودم رو فراگرفت اما تحمل دردش آسون تراز تحقیر شدن توسط مردی بود که خوی وحشیگری داشت با شدت گرفتن بارون تیغ رو پشت سرهم روی رگم می کشیدم. احساس کردم تموم جون بدنم از بین رفت. آروم روی زمین دراز کشیدم به خون های که بارون درحال
شستنشون بود نگاه کردم لبخند دردناکی از وجود تموم بدبختیام زدم آخرین صحنه ای که موفق به دیدنش شدم چهره ی هراسیده ی وریا، آروین بود که به سمتم میومدن اما قبل از رسیدنشون چشم هام بسته شد تاریکی مطلق…