دانلود رمان مهرجان از ملیحه نوربخش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی دختر پرورشگاهی به نام مرجان را دنبال می کنید که در یک شرکت خدماتی مشغول به کار است، برای یک تولد در مراسمی حور پیدا می کند و آرش تاجر خوش چهره و جذاب، از او خوشش می آید و برنامه ای طرح می کند که مرجان به منزل او برود و …
برای اولین بار در تمام عمرم از تنهایی می ترسم. توهمات پشت در نمانده اند. آنها همراهم به داخل خانه آمده اند. نمیتوانم بخوابم . برای اینکه چشمانم بسته شوند و در بی خبری سکرآور دنیای خواب فرو بروم به خدا التماس می کنم. ده ها منظر از زندگی آینده ام را تجسم می کنم و هربار وحشت زده آرزو می کنم که کاش نشود. تنفرم از آرش آفرنده حد و مرزی ندارد. در این لحظه تمام احساساتم تبدیل به نفرت و خشم شده اند و او را نشانه رفته اند . و عاقبت خسته از آن همه ترس و فکر به خواب می روم.
خوابی که به قدر یک پلک برهم زدن به طول انجامیده؛ خوابی که وقتی که از آن بیدار می شوم خسته تر و فرسوده تر از شب پیشم. نه کتری را جوش می آورم و نه به پیچک ریشه دوانده ام لبخند می زنم. کنار سینک می ایستم. یک لیوان را تا نیمه پر می کنم و با همان، تکه های نانی که به دندان می کشم را فرو می دهم. می آیم و مقابل تلویزیون خاموش می نشینم و به انعکاس تصویرم زل می زنم. ژولیده و مغلوب و درهم ریخته! و هنوز حتی آرش آفرنده جدی و قاطع وارد کارزار نبرد نشده!
نجنگیده تسلیم شوم؟ حتی برای بردن تلاش هم نکنم! میتوانم راه حلی را که پارمیس پیشنهاد داده امتحان کنم. یکی از کوسنهای روی کاناپه را بغل می گیرم و بدنم را مثل توپ دورش جمع می کنم و به پهلو می خوابم. بوی آشنای کرک پارچه و نرمی ملموسش و خوشحالی لطیفی که از داشتنش در وجودم می جوشد؛ اینکه من مالک و صاحب تمام اینها هستم باعث می شود کمی حس زندگی در وجودم بجوشد . گونه ام را روی الیاف لطیف پارچه می کشم و لبخند می زنم. هنوز همه ی اینها را دارم….