میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
رمان بهار رسوایی pdf از حدیثه ورمز با لینک مستقیم

دانلود رمان بهار رسوایی از حدیثه ورمز با فرمت های pdf، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

عمران، بوکسور کله‌شق و خشن، برای انتقام از بهزاد خواهرش، بهار، می‌رود. پسری پرشر و شور که بهار را، که نشان پسرعمویش بود، وارد ازدواجی تلخ می‌کند. این بیحرمتی نه تنها راه بازگشتی برای بهار نمی‌گذارد، بلکه شعله‌های انتقام عمران را نیز سوزان‌تر می‌کند.

خلاصه رمان بهار رسوایی

مطیعانه کاری که گفته بود را کردم دلم یک خلوت می خواست، جایی که کسی آن جا نباشد و بتوانم های های. برای دل بیچاره ام بگریم در حیاط را نگه داشتم که عمران عماد را از ماشین پیاده کرد پایش لنگ میزد و به درستی نمی توانست راه برود تا خانه عمران همراهی اش کرد با نشستنش روی مبله دو نفسشان را بیرون دادند چهره ی هر دویشان پر از زخم بود من بلایی سر اون بهزاد عوضی بیارم که هوس نکنه دیگه گ..ه اضافه بخوره وارد اتاق شدم و اهمیتی برای هلدرم بلدرم هایش ندادم شال را از سرم برداشتم و مانتو را با حرص از تنم بیرون کشیدم. کمی خاکی شده بود زیر لحاف خزیدم و چشمانم را به هم فشردم پشت پلکان بسته ام تصویر مردی به نمایش در آمد که امشب دیده بودم کارد به استخوانش رسیده بود. آن که آن گونه فریاد می زد و کاری از دستش بر نمی آمد دلم را سوزاند.

دیگر هیچ چیزی من و او را کنار هم نمینشاند چشمان قهوه ی سوخته اش و چهره ی مردانه اش اش ک هایم را روانه کردند. شانه هایم تکان خورد و من جان داد. از دردی که قلبم می کشید کاش کسی می آمد و دستم را می گرفت و می برد تحمل این جا و آدم ها برایم دشوار بود، من تحمل این بار سنگین را نداشتمم دلم وجو د کسی را میخواست که گرمی دستانش را پنج سال بود دیگر نداشتم پدرم نبود که در آغوشم بکشد. نبود که نگذارد هر کسی برایم تصمیم بگیرد ساعتی گذشته بود اما هنوز حالم همان بود همان قدر بد و همان قدر بهم ریخته… مدام راهی بر میگزیدم و تا چشم می بستم تصویر یک و پشت پلکانم می آمد. اویی که با آن لباس ارتشى وسط حیاط ایستاده بود و بیچارگی از چهره اش می بارید در اتاق باز شد که بی حرکت ماندم عمران بود بوی عطرش . قبل از خودش داخل شد.

روی تخت خودش را جلو کشید یه پارچه ی تمیز میخوام می دانست بیدارم خودم را تک و تا نینداختم و بی جواب گذاشتمش چند ثانیه ای بی حرکت و حرفی منتظر ماند. سیاهی ر ا احساس کردم که به صورتم نزدیک می شود و در آخر سر انگشتانش بود که اشک هایم را پاک کرد بهار میبینم بیداری چون داری گریه می کنی. لعنتی در دلم به خود گیجم فرستادم و بدون آنکه به خودم بیاورم . بلند شدم کشوی کمد را بیرون کشیدم چند دستمال نخی کوچک را داشتم یکی را برداشتم و به طرفش گرفتم هنوز روی تخت بود بلند شد و دستمال را از دستم گرفت. قبل از آن که دوباره روی تخت باز گردم مقابلم ایستاد دست برد و چانه ام را بالا کشید بخاطر اون گریه میکنی؟ . لب هایم لرزید به جهنم اگر بهم میریخت، دلم فریاد زدن می خواست و شانه ای که تکیه گاه دردهایم باشد.

چانه ام را میان انگشت شست و اشاره اش فشرد. رد زخم های روی صورتش توجه ام را جلب کرد. مثل کشیده شدن شاخه ی درخت بود چندتایی عمیق و چندتایی سطحی بودند. سرش را جلو آورد نفس هایش به صورتم می خورد فقط امشب کاریت ندارم اما فردا صبح که در این اتاق…میای بیرون دستش را روی قلبم کوبید …نه این لامصب برای مردی دیگه می کوبه – اینار با انگشت اشاره اش با شقیقه ام کوبید و نه این فکر یه نره خر دیگه رو می کنه فردا و روزای بعدش تو فقط باید به یه مرد تو زندگیت فکر کنی بهار، اونم منم فقط من؛ چون من از تو نمی گذرم تکه ی آخر حرف هایش را کلمه به کلمه هجی کرد و بیرون رفت پس یک شب فقط اجازه ی عزاداری داشتم. عمران اولین کسی بود که در زندگی ام اجازه داده بود برای دردهایم ..بگریم گریه تسکین قلبم بود اما چاره ام نه… راه چاره ام.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
عمران، بوکسور کله‌شق و خشن، برای انتقام از بهزاد خواهرش، بهار، می‌رود. پسری پرشر و شور که بهار را، که نشان پسرعمویش بود، وارد ازدواجی تلخ می‌کند. این بیحرمتی نه تنها راه بازگشتی برای بهار نمی‌گذارد، بلکه شعله‌های انتقام عمران را نیز سوزان‌تر می‌کند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بهار رسوایی
  • نویسنده
    حدیثه ورمز
  • صفحات
    2240
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4745 نوشته
  • 493 محصول
  • 366 کامنت
  • 1160 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.