دانلود کتاب آنوشکا از س.سپهر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که تازه در دانشگاه قبول شده و ورودی جدید هست و در خانواده ای زندگی میکنه که وضع تقریباً خوبی دارن و اتفاقات جالبی در دانشگاه برای اون میفته. در حقیقت دانشگاه باعث میشه تا زندگی اون دستخوش تغییرات زیادی بشه و آغاز تغییرات در زندگی اون از همین دانشگاه شروع میشه…
ایستگاه ایران خودرو… مسافرین محترم براي تعیین مسیر به تابلوھاي راھنما توجه فرمایید… _ایستگاه ایران خودرو… ایستگاه بعد وردآورد؛ این صدای کسی بود که داشت نام ایستگاه رو می گفت. تو دلم گفتم _یه دونه دیگه… یه دونه دیگه مونده! به ساعتم نگاھی انداختم. ھنوز وقت داشتم. تازه ساعت ٧ و ربع بود و اگه ۵ دقیقه دیگه ھم میرسیدم به وردآورد ، تا ٨ می تونستم خودمو به کلاس برسونم.
یادم باشه دفعه بعد به مامان بگم منو زودتر بیدار کنه! چرا انقدر امروز دیر بیدارم کرد؟! … اه انقدر اعصابم خورد شد… ھی از دیشب گفتم زود منو بیدار کن دیر میرسما!… حالا اگه جلسه اول دیر رسیدم، استاد گیر داد چرا انقدر دیر کردي چی بگم؟!… از ھمین ترم اول باید سر تایم مشخص برم دانشگاه تا بعدا واسم دردسر نشه. از پنجره قطار به بیرون نگاه کردم. ھواي اول مهر کمی سرد بود.
ولی نه در حدي که من لباس زیاد بپوشم و به ھمون مانتو اکتفا کردم. رو به روم یه خانم مسن نشسته بود که داشت سودوکو حل می کرد. ھی به سودوکو نگاه مینداخت و دوباره یه ذره سرش خم میشد و چرت میزد. عینکش ھم از رو صورتش تکون می خورد و با ھر تکونی که قطار می داد، اونم یه تکون می خورد و کیفی که رو دوشش بود، غلت می خورد پایین تا اینکه افتاد روي زانوش و اونم از جا پرید و به اطراف نگاھی کرد…