دانلود رمان شوگر ددی از ناشناس با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امیر، پسری بود که از بچگی باهم توی پرورشگاه بزرگ شدیم. بعد از این که دانشگاه قبول شدیم، دوتامون به خوابگاه رفتیم وکم کم وارد رابطه شدیم. اون میگفت که دوسم داره، ولی نداشت. اون فقط دنبال این بود که با استفاده از من پول بگیره و خب زهی خیال باطل!!
خلاصه رمان شوگر ددی
با صدای باز شدن در چشم هام رو آروم باز کردم که کیان رو دیدم که لبخندی بهم زد و به سمتم اومد،لعنت به این شانس. _دلم برات زیادی تنگ شده. کنارم نشست که بی حوصله گفتم: _برو بیرون کیان، حوصله ی تو رو ندارم. قیافش وا رفت که روم رو برگردوندم، بازوم رو گرفت و من رو به سمت خودش کشید و تکونی بهم داد. _چرا همش من رو می زنی عسل، به خاطر رامینه مگه نه؟
اون چی داره که من ندارم و به خاطرش همش به من بی محلی می کنی! اصلا چطوری تو و رامین با هم دیگه آشنا شدید که الان این قدر باهم اوکی اید. پوزخندی زدم و بازوم رو از دستش کشیدم، ای مهتاب دهن لق نتونست تحمل کنه و زرتی رفته بود به کیان گفته بود و بعد ناراحت میشد که چطور مچش گرفته میشه. _من لازم نمی بینم کارهام رو برای شماها توضیح بدم کیان.
بار آخرت باشه اینجوری با من رفتار می کنی، چون من همیشه آروم نیستم. _تو رو بابام آورده برای من نه کس دیگه ای، پول گرفتی بابتش پس کارت رو انجام میدی. هلش دادم و از اتاق بیرون رفتم، تقصیر من بود که اینجا مونده بودم، دنبالم اومده بود و صدام می زد ولی من بی توجه می خواستم صابر رو ببینم، در اتاق کارش رو که هیچ وقت قفل نبود رو باز کردم و وارد شدم ولی ندیدمش…
شوگر ددی رمان پرطرفدار این روزهای گرم و سرد در شب و روز مهتابی و آفتابیست که لذت خواند یک رمان آنلاین را تجربه میکنید