دانلود رمان فقط اراده کن از الی و نازی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مهران؛ وارد سالن شدم، نشستم و به مبل تکیه دادم و به پسرای روبه روم زل زدم سرشون رو پایین انداخته بودن و جرات نگاه کردن به من رو نداشتن. _رئیس این پسرا رو آقا صادق فرستادن. سری تکون دادم، از هر جا هم تایید شده باشن، خودم هم باید ببینمشون…
اشاره ای به محافظم کردم که با صدای زمختش رو به پسرا گفت: _جلوتر بیاین. بازم سر بلند نکردن و با ترس جلوتر اومدن، ۵ تا بودن و میخواستم از بینشون یکی رو برای مهمونی امشب انتخاب کنم. چند روز بود حسابی مشغول کارهای شرکت شده بودم و حالا دلم نمیخواست از پسرای قبلی استفاده کنم.
یکی یکی بهشون نگاه میکردم، یکیشون نزدیک تر اومد، بدن عضله ای داشت، سری برای محافظ تکون دادم که به پسر گفت: برو عقب وایسا. نگاهم رو به بقیه دادم، همیشه هرکسی پا به خونه ام میزاشت همون شب مزدش واریز میشد، همشون با کمال میل پا به خونه من میزاشتن، یکی یکی جلو اومدن، فقط همون اولی خوب بود…