دانلود کتاب مادمازل از سیما نبیان منش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رستا از نوجوانی شیفته ی پسر همسایشون هست و روش کراش داره. پسری که برادر همکلاسیشه! پسری که مرموزه، مغروره و هیچوقت رستارو تحویل نمیگیره و رابطه ی مخفی و بازی با دوست دختراش داره! اما همه چیز وقتی عجیب میشه که در کمال ناباوری متوجه میشه فرزام قراره بیاد خواستگاریش. اون هم فرزامی که هیچوقت تحویلش نمی گرفت و رستا که بشدت رو این آدم مبهم و جذاب کراش داره واسه جلب توجه فرزام و از دست ندادنش حاضر میشه…
شونه به شونه هم رفتیم داخل بابا خیلی گرم تحویلش نگرفت اما سرد سرد هم نبود می دونستم بخاطر من داشت اینجور صبوری به خرج می داد وگرنه به اخلاق و رفتارش کاملا آگاهی داشتم. مامان اما بیشتر گرم گرفت هرچند اون هم چندان راضی نبود یه جورایی نه راضی بود نه ناراضي… البته مدام طرف بابا رو می گرفت با اینحال خوش رو تر از بابایی که اخماش هی
ناخوداگاه درهم میشدن گفت: خوش اومدی فرزام جان مامان بابا خوبن؟ آقا فرزاد خوبه؟ نیکو جان خوبن؟ فرزام با یه جواب کلی همه سوال های مامان رو حل کرد و گفت: ممنون خوبن. _بفرما بشين.. فرزام نشست و منم با فاصله کنارش ایستادم. ولی جو بدی بود چون انگار هیچکس هیچ حرفی برای گفتن نداشت و من مجبور بودم خودم یه جورایی جو رو عوض کنم.
برای همین دسته گل خوشبوی فرزام رو بو کردم و اون سکوت مزخرف رو شکستم و گفتم: خیلی بوی خوبی میدن… من فکر کنم جای اینا باید تو اتاقم باشن… لب طاقچه کنار پنجره. هیچکدوم هیچی نگفتن جز ریما که خواهرانه سعی کرد کمکم بکنه؛ آره- فرزام کلا خیلی خوش سلیقه اس… هم از انتخاب همسر آینده اش مشخص هم گلش.. فرزام در واکنش به حرف های ریما فقط…