دانلود کتاب فصل های نخوانده عشق از سنا قیصری پاک با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راه های نرفته بسیارند، رازهای نادانسته نیز، و زندگی کتابی ست که فصل های ناخوانده بسیار دارد. مگو: تا کی؟ تا چند؟ کتاب را ورق بزن، گام بردار، زندگی بر چکاد عشق، روزی گل خواهد داد.
پیام به ساعت ماشین نگاه کرد.ده دقیقه بود که آنجا ایستاده و منتظر شانا بود امان از دست زن ها که هیچوقت دست از منتظر گذاشتن مردها برمی داشتند. موبایلش را از روی ران پایش برداشت و دوباره پیام داد کجایی دختر؟! جوابی نیامد ولی سه دقیقه بعد شانا داخل ماشين نشست. بوی خوش عطر زنانه اش یکباره تمام فضای کوچک ماشین را تحت تاثیر قرار داد. قبل از اینکه پیام چیزی بگوید شانا گفت: ببخشید دیر شد. اومدم پایین بعد دیدم گوشیمو نیاوردم مجبور شدم
دوباره برگردم…. خوبی؟ پیام: ممنون… تو خوبی؟ شانا نیم چرخی زد و کیفش را روی صندلی عقب گذاشت: منم خوبم.. شکر. پیام ماشین را راه انداخت. شانا کمربندش را بست: خوب قراره کجا بریم؟ پیام: جای خاصی مدنظرت هست؟ شانا: دعوتی شما بوده! پیام داخل خیابان اصلی پیچید: یه کافه ای هست به درد حرف زدنای طولانی و جدی می خوره! شانا ابرو بالا انداخت: حرف زدن طولانی و جدی؟! در رابطه با؟! پیام: خودمون.. سه روز دیگه بله برونه! اسمش بله برونه
ولی این طور که مامان تدارک دیده به جشن نامزدی درستو حسابیه ما داریم درستو حسابی نامزد میشیم اونوقت تنها چیزی که من از نامزدم میدونم اینه که آخرین بار چند قرن پیش دیدمش اسمش شاناست، دختر داییمه و دکتره. شانا: باز تو یه قدم از من جلوتری من چیزی که میدونم اینه که چند قرن پیش دیدمت اسمت پیامه پسر عممی… کار و بارت چیه نامزد؟! پیام لبخند صدا داری زد: اینم نمیدونی؟! شانا: متاسفانه هیچی نمیدونم و چقدر خوب که داریم میریم …