دانلود کتاب شهر بی یار از سحر مرادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مدیرعامل بزرگترین مجموعهی هتلهای بینالملی پریسان، پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمههای سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطهی ممنوعهاش با مهمون ویژهی اتاقِ vip هتلش به دست دختر تخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟
“شهریار”پاکت سیگار خالی شده ام رو مچاله کردم و انداختم روی صندلی کنارمو به ثانیه شمارهای چراغ چهار راه چشم دوختم. _گوشت با منه شهریار؟ گوشم باهاش بود. با حرف های تکراریش. _از پشت تلفن و حرص خوردنت چیزی درست میشه؟ _چیزی درست نمیشه… ولی تو اگه به این رابطه ی کوفتیمون یه سر و سامونی بدی دیگه نمیتونن مدام برامون تعیین و تکلیف کنن مگه بچه ایم که بازیچه ی منافعشون بشیم؟
نگاهم از روبرو پس رفت و به سیگار خاموش بین انگشت هام رسید خاموش بود مثل دنیام. _اگه حرف دیگه ای نداری قطع کنم؟ کفری شد و تُن صداش بالاتر رفت. _شهریار تو چرا اینطوری میکنی چرا منو درک نمیکنی… دق کردم بین تو و تصمیمات باباهامون؟ بدم میومد از حرف زور شنیدن که بهش معترض شدم. _یادم نمیاد تا حالا ازت خواسته باشم منو به پدرت ترجیح بدی؟ اعتراضشو با سکوتش به رخم
کشید و آخرین ثانیه ی قرمز هم طی شد. _امشب میام هتل. پامو روی پدال گاز فشردم. _تو این کارو نمی کنی عطرین… ندیدن من انقدرا هم سخت نیست هست؟ منظور حرفم رو گرفت و سریع گفت: پای گذشته رو نکش وسط… خواهش میکنم. نمی شدم. من لابه لای آجرهای گذشته جامونده بودم و حالا عطرین توقع زیادی داشت. -هر وقت حرف از خطاهای من میشه حق با تو میشه… اما اگه برسیم به اونجایی که گند کشیدی…