دانلود کتاب سرنوشت تکراری از ناهید فلاح با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
–سارا…سارا؟؟؟ سارا توی اتاقش روی تخت دراز کشیده و اصلا متوجه نیست که مادرش او را صدا می کند. فقط به عکسی که در دستش گرفته خیره مانده. دوباره صدای مادرش بلند می شود: –سارا… نازی اومده، میایی پایین یا اون بیاد بالا؟ مریم جوابی از سارا نمی شنود. نگاهی به پله ها می کند، از سارا خبری نیست، رو به نازی می گوید: –عزیزم برو بالا حتما خوابیده خودت بیدارش کن…
مریم به طرف آشپزخانه می رود و نازی پله ها رو دوتا دوتا بالا می رود، به در باز اتاق که می رسد چند لحظه به سارا زل می زند. _سارا خوابی؟ سارا آرام سرش را برمی گرداند با لبخندی به نازی نگاه می کند: -چرا دیر کردی؟ نکنه حوصله ی منو نداری؟ نازی وارد اتاق می شود، کنار سارا روی تخت می نشیند و کمی مکث می کند بعد عکس را از دست سارا می کشد. همان طور که عکس را برانداز می کند.
جواب سارا را هم می دهد: -خانومی مهمون ناخوانده داشتیم برا همین دیر کردم اما اگه حرفات قرار باشه بوی تیکه بده از همین اول بگو من پاشم برم. سارا بلند می شود، صندلی را جلوی نازی می گذارد و در حین نشستن سرش را به طرف شانه اش خم می کند با صدای کودکانه اش می گوید: -تیکه هامم مثل خودم ته کشیدن نازی، داغونم، دیوونم، نمیدونی… با آخرین کلمه اشک از گونه اش پایین می غلطد.
و روی دست پنبه ماننداش فرود می آید، دستش را بالا برده عکس را از دست نازی آرام می گیرد با لبخندی تلخ عکس را نگاه می کند: – میدونی نازی اون روز که این عکس رو تو پارک انداختیم با خودم فک می کردم یه روزی خاطره ی این روز شیرین رو برا بچه هام با لذت تعریف می کنم اما حیف نشد. نازی دست های سارا را در دستانش می گیرد: – قرار شد داستان این عکس رو بهم بگی، نه اینکه اشک بریزی…