دانلود کتاب سرمست از نگار رازقندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سایه زنی که بعد از طلاق همسرش با تنها دختری که داره تصمیم میگیره زندگی مستقلی داشته باشه اما امان از روزی که عشق سابقش درست توی همسایگی خونهش با زنی نازا در بیاد و بخواد رحمش رو اجاره بده…
ماهد سمتم اومد و کنارم ایستاد. _راه بیوفت سایه. پشتش حرکت کردم و وارد محضر شدیم. راست می گفت. هیچ دفتر اسناد رسمی و محضری این موقع بعد از ظهر و شبی باز نبود و این یکی هم به سفارش ماهد عمل کرده بود. مرد ریش دار و شکم گنده با دیدنمون سلام و علیکی کرد و رو به ماهد گفت: ایشون عروس خانومن؟ سری تکون داد و جوابش رو با چهره بی احساس داد. – بله خودشونن. عاقد لبخندی به روم زد.
– خب به سلامتی شناسنامه هاتون رو بدید ماهد خودش جفت شناشنامه ها رو روی میز گذاشت و عاقد دفترش رو باز کرد.- مهریه مشخص کردید؟ گنگ و گیج بودم. حتی جوابی برای سوال عاقد نداشتم. اصلا نمی فهمیدم چی داره توی اطرافم میگذره فقط یه حسی از عمق وجودم نمیذاشت احساس رضایت کنم. با این حال من داشتم به عمق ارزوهای جوونیم می رسیدم. رسیدن به ماهد خودش بخشی از
جاهلیتم بود که زمونه بعد از چند سال اون رو دوباره سر راهم قرار داد. زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا من برای دومین بار سر سفره عقد بشینم و به عشق دیرینه خودم که خیلی وقت بود احساسی نسبت بهش نداشتم، جواب “بله” بدم. با مهریه معلوم شده یک جلد کلام الله مجید و سه دنگ واحد آپارتمانی که توش زندگی می کنم داخل دفتر رو امضا زدم و چون عاقد شناسنامهام رو دیده بود…