دانلود کتاب سایه روشن از آزاده مظفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سایه روشن داستانیست با نقاط تیره و روشن… داستانی که دختری زیبا و جسور در پس سایههای زندگیاش به دنبال آیندهای روشن گام برمیدارد… سایه، دختری که مورد خیانت ناجوانمردانهٔ عزیزانش قرار میگیرد و به ناحق قضاوت میشود…
سومین روز اقامتمان در دبی بود و دو بار دیگر ظرف این سه روز به دفتر فرهادی رفته بودیم هر بار به دنبال منشأ آن عطر و صاحب صدای آشنا شش دانگ حواسم را به جای فرهادی و گفتههایش به جایی بیرون از اتاق او داده بودم و هربار دست خالی برگشته بودم. تمام شب هایم را در بار و رستوران هتل گذرانده بودم و به جزء قرارهای کاری با فرهادی بیرون نرفته بودم پیمان هم به تبعیت از من روزها سرگرم ورزش های آبی و ساحلی و تفریحات داخل هتل بود و شب ها عصبانی و
دلخور از اینکه او را همراهی نمیکردم به تنهایی بیرون می رفت؛ هر شب به یک کلاب میرفت و هر نیمه شب گیج و خراب باز میگشت. آخرین شب اقامتان بود و فردا ظهر عازم تهران بودیم؛ فرهادی به رسم مهمان نوازی و خداحافظی برای صرف شام به یک کلاب رستوران معروف دعوتمان کرده بود؛ یک کلاب رستوران ساحلی که تا هتل محل اقامتمان فاصله زیادی نداشت؛ از پیمان خواسته بودم جای مناسبی را برای خرید سوغاتی در نظر بگیرید و همراهی ام کند؛ طبق برنامه
ساعت چهار بعد از ظهر به دبی مال رفتیم و برای عمه خانم و بابا و آوا سوغاتی خریدم، پیمان هم برای پدر و مادرش خرید کرد؛ فقط مانده بود مهسا! نیمی از آن مجتمع تجاری بزرگ را به دنبال هدیه ای خاص زیر پا گذاشتیم تک تک مغازه ها و برندهای لوکس و معروف را گشتیم، اما هدیه ای باب میلم پیدا نکردم؛ کلافه و سرگردان در راهروهای عریض و طويل مجتمع قدم بر میداشتم که پیمان غرولند کنان به سمت کافه کوچکی در همان طبقه راه افتاد: بابا خسته شدم دو ساعته …