دانلود کتاب رگ پنهان از عالیه جهان بین با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
الین به دور از حاشیه با دنیایی صورتی و دلپذیر که در شرف ازدواج با مرد مورد علاقهش مهرداد هست! اما دقیقا تو شبی که لباس عروس پوشیده، مهرداد اون رو به چیزی متهم میکنه که الین گناهی نداره! یک خال که روی بدن الین وجود داره و حتی خودِ الین از این موضوع خبر نداره اما…. مهرداد اون رو از خونه بیرون میکنه و خیلی ناخواسته پاش به زندگی یه مرد باز میشه که عرب زبان هست و….
دل تو دلم نبود و قلبم انگار داشت تو گلوم میتپید. با استرس و یه هیجان کنترل نشده، بالاخره به در رسیدم و بیتا خودش در رو کامل باز کرد . فضای بیرون هنوز روشن بود ولی تا به باغ برسیم تاریک میشد و احتمالا واسه عکاسی به مشکل می خوردیم. مهرداد و اون کت وشلوار شیک و برازنده… موهای مرتب و پوست سرخ و ملتهبش… همه ی حس های دلنشین و ترس و اضطرابم رو زنده کرد. انگار هنوز متوجه من نشده بود. ماشین تزیین شدهی سیاهش با یکی دومتر فاصله پارک
شده بود و مهرداد داشت با نوک کفش براق و سیاهش، به تکه سنگی لگد میزد و من نفسم رو حبس کردم. – ماشالله چقدر به هم میآید !… با حرف بیتا گر گرفتم … مهرداد مرد خیلی خوشکلی بود با چهره ای مطلوب و بشاش… همیشه می خندید و من مجذوب همون لبخندها شده بودم. برای ثانیه ای، مهرداد سر بلند کرد و با دیدنم اخم جذابی بین ابروهاش نشست و مات موند. چشم از من و کل وجودم برنمی داشت و من داشتم مثل شمع آب می شدم. هردو دستش تو جیبش بود
ولی بیرونش آورد و با همون اخم و نگاه نافذ لب باز کرد. حرفی نزد و به سمتم اومد. ناخواسته از ابهتش یه گام به عقب برداشتم… زیاد بلند قد نبود اما مرد پرجذبه ای بود. با اینکه اکثر مواقع می خندید اما من در بیشتر مواقع ازش می ترسیدم شاید هم همین حس بود که باعث میشد بهش دلبسته بشم. من به مهرداد وابسته نبودم و بلکه یه جور حس دیگه صدای بیتا و شاگردش رو نمی شنیدم. مهرداد درست مقابلم ایستاد و بالاخره از من چشم گرفت. سرش رو پایین انداخت و…