دانلود کتاب رمیده از گیسیا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر كوچكى كه نه به پاى خود و از سرِ تصميم خويشتن، كه به خواست خانواده و بنا به پاره اى شرايط از ايران خارج شده است. دخترى هشت سال و نيمه به همراه خانواده خود راهى مى شود… راهى كشورى متفاوت و سرد كه سرنوشت دختر را دگرگون مى كند….
صدای زیر و یکنواخت عقربه های دیجیتال ساعت دیواری… سر زیر بالشت فرو می برم و چشم ها را بر هم فشار می دهم… تمام شدنی نیست و همچنان می کوبد… در سکوت شناور در اتاق، کار صدای ضعیف و زیر عقربه ها با ذهن من، کار چکش و میله آهنی است. چشم هایم را باز می کنم و د رتاریکی مطلق، بی کوچکترین خطایی گوشی را از کنار پاتختی قاپ می زنم.
با دیدن اعداد روی گوشی که بزرگ و خوانا هفت و نیم را نشان می دهند، به سختی از رختخواب گرم کنده می شوم. با ترش رویی به سمت ساعت دیواری می روم و در دل غرولند می کنم که ساعت هم ساعت های قدیم… ساعت های حالا با پنبه سر می برند… آنها بی ترس و در کمال شجاعت ضربه می زدند و سر و صدا راه می انداختند. یا حتی تیک و تاک پر قدرتی در کار بود… چه وقت شنیدم؟!… همان موقع ها…
همان روزهای پهن شده در مه و غبار ذهنم… جایی دور از مکان و زمان… همان دور دست ها… باتری ساعت را بیرون می کشم و با خوشحالی، درنگی و … لبخند می شیند روی لب هایم. ساعت را رها می کنم روی میز کار و در اتاق را آرام باز می کنم، هر چند که می دانم حالا از خواب بیدار شدن یعنی خواب آلود ترین بشر خانه بودن. لرز می شیند بر تنم… حتی با وجود ربدوشامبر حوله ای گرم و رو فرشی های بافتنی…