دانلود کتاب تو مال من نیستی از نگین حبیبی و m_sh77 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این داستان، داستان زندگی دختریست حریص! توی یه فروشگاه کار میکنه و میخواد صاحب فروشگاه رو تیغ بزنه اما… تو دام عشقش میوفته! ولی همه چیز به همین راحتی نیست! مانع های بزرگی دارن!
ارسلان توی حیاط وایساده بود. باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان.. بی اختیار دستام عرق کرده بود. حتی فکر مریضی آرش منو بهم می ریخت! نمیدونستم تا این حد دوستش دارم. “هرکسی تو زندگیش یه نقطه ضعف داره که تو اوج قدرت می کوبتش زمین! و تو اون نقطه ضعف منی!” به بیمارستان که رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل.. از پذیرش شماره اتاقشو پرسیدیم و رفتیم همون سمت..
چه بیمارستان شیک و لوکسی!!! ارسلان جلوتر ازم راه می رفت. بالاخره وارد اتاقی شد.. آروم آروم نزدیک اتاق شدم و صدای حرفاشون برام واضح تر میشد.. آرش: ارسلان باور کن نیاز نبود بیای خود تو به زحمت انداختی! ارسلان با خنده گفت: تازه به علاوه من یکی دیگم خودشو به زحمت انداخته اینو که گفت وارد اتاق شدم و نگاه آرش روم ثابت موند.. روی تخت نشسته بود و سرمی به دستش وصل بود.. لبخندی
زدم و جلو رفتم که گفت: واسه چی اومدی؟ -خب نگرانت شدم.. لبخندی روی لبش نشست. اما در جا لبخندش محو شدو طلبکارانه گفت: همش تقصیر تو بود مسموم شدما! اون کباب دیشبی! باخنده گفتم:چطور من هیچیم نشد؟ شما انقدر غذاهای شاهانه خوردی به معده ات سازگاری نمیکنه! کمی سکوت کردو بعد گفت: قانع شدم! خندیدم و چیزی نگفتم.. گوشیش زنگ خورد.. به صفحه گوشی که نگاه کرد اخم هاش درهم شد …