دانلود کتاب تنها قدم نمی زنم از asal sbk با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرگرد آرمان حقیقی درگیریک ازدواج سنتی میشه بادختری که چند سال قبل مزه ی خیانت رو چشیده و نسبت به همه ی مرد ها احساس تنفر داره. آرمان تمام تلاشش رو می کنه که این ازدواج دیگه یک ازدواج سنتی نباشه اما با بازگشت آتش عشق سابق آرمان….
خوش آمدی آرمان ! آرام و مردانه بغلش کردم و تشکر کوتاهی کردم. نگاهم را آنالیز گرانه روی هومن انداختم. جوانی تقریبا قد بلند با پوست گندمی و چشم و ابرو مشکی، البته چشمش بیشتر قهوه ای سوخته بود تا مشکی! هیکلی متناسب و با لباس هایی مثل همیشه شیک و مرتب روبه رو به روی من ایستاده بود. دست راستش را پشتم گذاشت و مرا به مبلمان وسط اتاقش هدایت کرد؛ روی مبل دونفره ای مقابلش نشستم.
مثل همیشه با لبخندی پهن، مشغول بررسی من بود. با لحنی که همانند گذشته ها، پراز انرژی بود؛ سکوت بینمان را شکست. -آرمان… خیلی تغییر کردی! با همون پوزخند روی لب، پرسید: چه تغییری کردم؟ مثل همیشه به قول خودش، همانند سیرابی روی مبل نشسته بود. -هوا برت نداره ها ولی پخته تر شدی، جذاب تر شدی، معلومه دیگه اون پسر شوخ قبلا نیستی و جدی شدی! پوزخندم پررنگ تر شد و سرم را پایین انداختم.
می دونی چندسال از آخرین دیدارمون گذشته؟ توی این چهار سال همه چیز عوض شده؛ از اقتصاد مملکت بگیر تا خدا داند، اون موقع توقع داری من هنوز همون آرمان قبل باشم؟ هومن با لبخند کوچکی سرش رل تکون داد و حرفم را تایید کرد. -درسته، علاوه بر این، محیط کارت هم هست؛ تو توی یه محیط خشن و سرد، کار می کنی! با نفس عمیقی، بحث را عوض کردم.-هومن جان، وقت واسه این حرفا بسیاره…