دانلود رمان تناقض از مانلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با حرص پامو روی پدال گاز گذاشته بودمو فرمونو توی دستم فشار میدادم انقدر محکم، که تمام رگای دستم مشخص شده بودن، به یلدا که باسرمستی میخندید و …
باد موهاشو به رقص درمیاورد نگاه کردم دلم میخواست خفش کنم ترجیح دادم بهش نگاه نکنم تا حرص خوردنم کمتر بشه …
جلوی کافه نگه داشتمو با اخم همیشگیم پیاده شدم،یلداهم پیاده شد و با نیش باز اومد کنارم با بی میلی وارد کافه شدم. پشت میز نشستیم،گارسون اومد سفارشامونو گرفت، به یلدا نگاه کردم، داشت با مرموزی نگام میکرد! _چیه؟چته +هیچی عشقم چی باید باشه؟ _آره جون عمت. با آوردن سفارشامون دیگه حرفو ادامه ندادیم…