دانلود کتاب تاوان بی گناهی از نسترن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه ما قصه زندگی دختریه که مجبوره تاوان بده، تاوان گناه نکرده. در گذشته عموی دختر قصه ما یه خطایی کرده که این دختر از همه جا بی خبر باید تقاصشو بده، دختری که عاشق میشه… تقاص میده و…
وارده فرودگاه شدیم صورتمو چشمام حسابی به خاطر گریه های مفصل دیشب ورم کرده بود. ولی هنوزم بغض داشتم دلم میخواست گریه کنم توی سالن نشسته بودم تا پروازم اعلام بشه با پدر جون راتین روی صندلیهای فرودگاه نشسته بودیم هممون با صورتای گرفته مغموم… اه غلیظی کشیدم مطمعنم دلم برای این شهر پر دود و این شلوغی همه و همه تنگ میشه. صدای پدرجون باعث شد تا از این افکار بیرون بیام. -دریا بابا جان؟؟ -جونم پدر جون؟ -میدونم تو خونه همه تذکراتو بهت دادم ولی بازم میگم وکیلم اونجاس توی فرودگاه منتظرته
خودش همچیو برات توضیح میده فامیلیشم میدونی که پرتو هستش… سرمو به نشونه تایید تکون دادم و گفتم: بله پدر جون میدونم. همون لحظه پروازم اعلام شد هممون بلند شدیم پدرجون بغلم کرد دستی به سرم کشید و گفت: حسابی مراقب خودت باش تو یادگار فرهادمی برو که برات همیشه بهترینا رو میخوام با اینکه تازه پیدات کردم ولی چاره ای نیست. با بغضی که تو گلوم بود گفتم: ممنونم ازتون پدرجون به خاطر همه چی و متاسفم بابت… نذاشت حرفم تموم بشه باخنده گفت: برو برو دیرت میشه خدا به همرات. از بغلش
بیرون اومدم باهاش یبار دیگه خدافظی کردم با راتین رفتیم که کارای پروازم انجام بده. چون من زیاد وارد نبودم و البته جالب بود که تا اون موقعه ساکت بود… کارت پروازو گرفت… و به سمتم گرفتش هنوزم ساکت بود میخواستم کارتو از دستش بگیرم که یدفعه مچمو گرفت بی توجه به ادمایی که اونجا بودن منو کشید سمت خودش… به معنای واقعی هنگ کرده بودم نمیدونستم چه عکس العملی باید از خودم نشون بدم. سرشو آورد کنار گوشم باصدایی که نمیدونستم ناشی از چیه گفت: دریا دلم خیلی خیلی خیلی زیاد برات تنگ میشه …