دانلود کتاب بچه های موسی از زهرا زرجام با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اتفاق غیر منتظرهای آرامش خانواده پرجمعیت فقیر را برهم میزند، موسی پدرِ خانواده قادر به کنترل فرزندان خود نیست. نورا آخرین فرزند موسی که کم شنواست، روایت گر این داستان میشود…
مامان خودش رو کنارم جا میده و دوباره لحاف روی تنم بالا میکشه؛ دستش لا به لای موهام حرکت میده: – امروز خانم جاویدی اومده بود روضه؛ یه النگو تک پوش بزرگ دستش بود، از این عربی اماراتی ها روش پر از نگین سبز و قرمز بود فکر کنم تازه خریده بود! حوریه موبایلش رو زیر تشکش قایم میکنه و بی حوصله میگه: – شاید اون النگو قدیمی هاش رو داده جاش اینو گرفته!
مامان غصه دار نفسش رو بیرون میفرسته: – نه اخه اون النگو قدیمی هاش هنوز تو دستش بود خوب حواسم بود. شمردم دوازده تا بود. تازه عروسشم یه گردنبند انداخته بود دور گردنش اندازه یه نعلبکی! سمعکم رو از گوشم بیرون میارم و بالای سرم میذارم. برای امروز کافی بود؛ دیگه پرشده بودم از حس منفی، اصلا شنیدن این صحبت هایی که فقط بوی حسرت می داد حالم رو خراب میکنه،
توی خیالاتم غرق میشم؛ روزی میرسه که من پولدارم دست مادرم رو پر از النگو میکنم که دیگه بادیدن طلاهای زن های همسایه ماتم نگیره؛ بیمه ی پدرم رو کامل میریزم که با پنجاه اندی سال سنش توی گرمای تابستون و سرماو یخبندون زمستون با مینیبوس اسقاطیش مسافرکشی نکنه. برای برادرهام کارو کاسبی راه می اندازم تا از سر بیکاری به جون هم نیفتن و دردسر درست نکنن…