دانلود کتاب باهور از ملیکا شاهوردی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جانان برای تکمیل کردن هزینه دیه و نجات برادرش از اعدام، مجبور به قبول کردن پیشنهاد کاری طوفان میشود. رابطه عاشقانه و پرکششی را با رئیس شرکتش آغاز میکند، اما همه چیز زمانی شروع میشود که طوفان غیبش میزند و بعد از ۲ ماه، درست زمانی که جانان باردار است به خواستگاری خواهر جانان می آید و …
“جانان” با شنیدن صدای جر و بحث دو نفر و مایع شیرینی که ذره ذره تو گلوم ریخته میشد چشم هام رو باز کردم. پی در پی نفس عمیق کشیدم، اکسیژن پر شد تو ریه هام. -رفتار هات داره دور از کنترل میشه طوفان هیچ خودت میفهمی داری چیکار میکنی؟ این همه کینه این همه عصبانیت از کجا منشا میگیره؟ نیمخیز شدم. گیج و منگ به اطراف نگاه کردم. طوفان و دوستش در حال بحث بودن. -چقد فکر کردی به این نتیجه و سوال احمقانه رسیدی؟ فکر کردی من… با دیدن
چشم های باز من سکوت کرد. از سر تا پام رو رصد کرد و با دقت نگاه کرد. دوستش هراسون به سمتم اومد. -جانان؟ حالت خوبه؟ چیزی میخوای واست بیارم؟ سرم رو تکون دادم. خوب؟ آره خوب بودم حداقل از چند دقیقه پیش دیگه خبری از خفگی و سیاهی چشم هام نبود. الان تنها چیزی که نیاز داشتم این بود که دور شم از این شرکت، از آدم هاش و هر چیزی که به این شرکت مربوط بود. -نه ممنون. سرگیجه داشتم. مطمئن بودم دیگه خدا ازم دست کشیده و اینجا آخر
راهه برام. درست مرگو داشتم جلوی چشمام میدیدم که صدای ترمز شدید ماشین اومدو بعد اون صدای آشنای طوفان وسط گریه خندیدم. چشمهام کمکم سیاه شد. فقط دویدنش به سمتم رو دیدم و سیاهی مطلق… (طوفان) شیر آب سرد رو باز کردم. مشتم رو پر آب کردم و با شدت ریختم روی صورتم. نفس نفس زنون به آیینه نگاه کردم. باورم نمیشد تو شوک و ناباوری بودم، جاوید ارژنگ دشمن خونی من رقیب سر سخت من چطور میتونست هم خون کسی باشه که …