دانلود کتاب اکو از مدیا خجسته با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نازنین، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربهی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸، نازنین داوطلبانه برای کمک به سیل زدگان به منطقه ای در جنوب فرستاده میشود و همه چیز برای او، بعد از آشنایی با رها سلطانی، سروانِ ارتشی که مانندِ او برای کمک به سیل زدگان اعزام شده و همکاریِ پر چالششان تغییر میکند!
مثل همیشه، همین که وارد فضای عمارت بزرگ شد، همان سنگینی لعنتی را روی سینه اش حس کرد و نفسش تنگ شد. حالش از این خانه بهم میخورد از بوی نو لوازمی که مادرش اجازه نمیداد حتی ذرهای کهنه و تکراری شود. از بوی گیاهان نایاب و گران قیمتی که در پاسیوی شیشه بزرگ وسط عمارت هر روز توسط دستان ظریف مادرش آبیاری میشدند و قد میکشیدند. از عطر گران قیمت فرانسوی که با دنبال کردنش به راحتی میتوانست جا و موقعیت مادر را در خانه تشخیص بدهد. از دیوارهای نقاشی شده و اغراق آمیزش از همه چیز
این خانه که هیچ شباهتی به خانه نداشت متنفر بود. گره کرواتش را شل تر کرد و همانطور که به سمت اتاقش میرفت با صدایش متوقف شد. -بالاخره تشریف آوردی! چند ثانیهی کوتاه چشم بست درواقع حضورش را از چند دقیقه قبل حس کرده بود اما امید داشت اینبار هم نادیدهاش بگیرد. بدون اینکه برگردد جواب داد: ایرادی داره؟ زن پوزخند صدا داری زد: شاید تو از اینکه تو این سن و سال آواره کوچه و خیابون شدی ناراحت نباشی ولی منو پدرت آبرو و اعتبار داریم هنوز میتونی این چیزا رو بفهمی و درک کنی یا زندگی با اون زن
دهاتی باعث شد کنار بقیه چیزا اینا هم یادت بره چشم هایش را روی هم فشرد و گره کرواتش را باز کرد تا آزاد دور گردنش بیفتد بلکه این حس خفگی رهایش کند. همین که قدم دیگری برداشت زن گفت: بیا بگیرش جایزه حماقتته! به سمت مادر برگشت. ابتدا به چشمهای رنگی و پر نفوذش و بعد به کاغذ میان دستانش نگاه کرد. چشمانش روی نوشته ها ریز شد و با حرص از دست مادرش کشید. -اگه همون موقعی که نیاز بود از زندگیت پرتش میکردی بیرون، انقدر شجاع نمیشد که بخواد احضاریه بفرسته اینجا دندون لق و خرابی که نکشیدی …