دانلود کتاب آواز قو از سیمای با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من سیاوش مجدم، مردی که ثروتش زبان زد هر کسیه. برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد. بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد… اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود. بهش دست درازی کردم و شکنجش دادم اما بعد فهمیدم…
دردم زیاد شده بود و حالم اصلا خوب نبود. با احساس حالت تهوع به سمت دسشویی دویدم و هر چی خورده بودم بالا آوردم. با صدای بالا آوردنم سیاوش به اتاق اومدو با دیدن وضعيتم صورتشو با چندش توی هم کشید و گفت: چه مرگته تو؟ با صدایی که مثل دستام میلرزید گفتم: درد دارم وقتی درد داشته باشم بالا میارم. خيل خب تمیز دسشوییو بشور و بیا بیرون. آب رو باز کردم و با شستن دستشویی با کمک دیوار ایستادمو به بیرون رفتم.
سیاوش داخل اتاق نبود که من باخیال راحت به کنار دیوار خزیدم و چشمامو بستم. با احساس حضورش چشمامو باز کردم که با دیدن لیوان آب و مسکن سر جام نشستم. از دستش گرفتم و مسکنو خوردم، فکر می کردم آبه اما با خوردنش فهمیدم شربته. واقعا بهش نیاز داشتم و حس می کردم یکم حالم بهتر شده، با صدای آرومی بهش گفتم: ممنون. که بی توجه به سمت تخت رفت و روش دراز کشید. با خوردن مسکن آرورمتر شده بودم و تونستم
بخوابم کمرمو به شوفاژ تکیه داده بودم که با گرمای شوفاژ و قرص مسکن حس خیلی بهتری داشتم. با باز کردن چشمام نگاهم بی ساعت گشت صبح زود بود و هوا گرگ و میش بود به سختی از جام بلند شدمو لنگ لنگان به سمت یخچال رفتم. صبح که بیدار شده بودم ندیده بودمش.دلم یه مسکن می خواست که تمام دردام رو از بین ببره اما دریغ از حتی یه دونه. میلی به صبحانه نداشتم از داخل یخچال پاکت شیری خارج کردم و سر کشیدم..