دانلود رمان مختصری از دستور العمل های ایت الله بهجت
توضیحات رمان شرح مختصری بر دستور العمل های ایت الله بهجت:
در مورد جایگاه عرفانی حضرت آیتالله بهجت«رضواناللهتعالیعلیه» سخنها شنیدهاید و در رمانهایی که زندگینامهی ایشان را نقل کردهاند روشن شده که از نوجوانی راه سلوک را بهخوبی طی کرده و به درجاتی منحصر به فرد رسیدهاند. جهت اهمیت دستورات سلوکی ایشان نکتهای را که فرزند ایشان از علامه محمدتقی جعفری«رحمةاللهعلیه»، عارفی که در محضر استادهای بزرگ عرفان تعلیم دیده بود، نقل کردهاند را خدمتتان متذکر میشویم.
فرزند آیتالله بهجت«رضواناللهتعالیعلیه» میفرمایند:
«یک روز در سال 1363 که از درس علامه حسنزاده آملی بر میگشتم، درِ خانه را باز کردم دیدم علامه محمدتقی جعفری در حال بیرونرفتناند. سلام کردم. جواب داد و گفت: شما؟ گفتم: علی. گفت: آقازادهی آقا هستی؟ گفتم: آقازادگی ندارم. گفت: پس آقا هستی؟ گفتم: بله. به لهجهی ترکی گفت: با شما کار دارم. دست مرا گرفت، درِ منزل را بست و دو متر از منزل فاصله گرفت و به من گفت: چه کار میکنی؟ گفتم: هفده، هجدهسال فلسفه خواندم، چند سال فقه و اصول، حالا فقه و اصول را ترک کردهام و میخواهم رمان شفا را تمام کنم…
گفت: حالا هرچه میگویم گوش کن. گفتم: استماع میکنم. گفت: نه! باید عمل بکنی. گفتم: نمیتوانم به مجهول عمل کنم. گفت: نه! من میگویم، شما هم قول بده عمل کنی. همهی کارهایت را رها کن و بیا خدمت این پیرمرد را بکن. تو حالا عقلت نمیرسد…! به تویی که میگویی اینهمه درس خواندهام میگویم: عقلت نمیرسد! بقیه را حسابش را بکن. تو خیال میکنی ایشان مثل بابای دیگران است و فرقش این است که به بچههایش هم نمیرسد؟ ولی من او را خوب میشناسم. در نجف ایشان را میشناختم به فکر زندگی خودش نیست… من به تو میگویم که تمام کارهایت را رها کن و بیا خدمت ایشان. هرچه گفت یادداشت کن. هرچه گفت ضبط کن. چرند هم گفت تو یادداشت کن. امانتدار باش. من قم دیدهام! مشهد دیدهام! تهران دیدهام! ایران دیدهام! نجف دیدهام! شیعه دیدهام! سنی دیدهام! [از سلسلهی اولیاء] همین یکی باقیمانده! وقتی او را از تو گرفتند، آنوقت میفهمی! حالا نه میفهمیو نه میگذارد بفهمی!».