دانلود رمان عشق نباتی از باران با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد پسری به اسم سامیارکه خیلی وقت پیش مامانشو از دست داده و باباش یه زن صیغه ای گرفته و نمیتونه با این زن کنار بیاد از اونور با یه پسر به اسم فرشید تو مجازی آشنا میشه که چشم طمع به سامیار دوخته اما از اونور شوهر خواهری به اسم سعید داره که به شدت عاشق سامیارو به خاطر اون با خواهرش ازدواج کرده که سامیارو بیشتر ببینه و…
تو کلاس نشسته و زل زده بود به یه گوشه و اصلا توجه ای به اقای احمدی ودرس چرِتش نداشت …فکر اینکه باباش امروز میخواد زنشو بیاره تا باهاشون ِزندگی کنه اعصابشو داغون کرده بود …امین نوک اتودشو تو پهلوش فرو کردک باعث شد یهو از جاش بپره امین: چته بزغاله تو هپروتی؟؟سامیار:نکن بی ادب…حوصله ندارم …امین: چته باز؟؟؟ یعنی مردم دوست دارن منم دوست دارم ..نود درصد اوقات خروس جنگی و باهمه دعوا داری ده درصدش هم ِدپر س در حال مرگی …
سامیار: خفه بابا..حرف نزنی کسی نمیگه لالی …) درهمین حین اقای احمدی گچی به طرف پیشونی امین پرتاب کرد…سامیار شروع کرد به دست زدن(سامیار: افرین اقای احمدی،افرین عالی بود..در حد المپیک) شلیک خنده ی بچه های کلاس غرغرای احمدی رو بیشتر کرد و امین با اخم و دلخوری درحالی ک پیشونیشو گرفته بود به طرف سامیار چشم غره میرفت و همین خنده ی سامی رو بیشتر میکرد و صورت سفید و صورتیش به رنگ قرمز دراومد…خدارو شکر کرد که مدرسه هست ومیتونه ذهنشو مشغول امور حاشیهای کنه وگرنه وضعیت خیلی بدتر از اینی میشد ک هست…