دانلود رمان دنیای عجایب از گلشن امریی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دربارهی یه دخترِ یه دختر که تو عشق شکست می خوره شب که می خوابه اصلا با خودش فکر نمی کنه صبح که از خواب بیدار میشه مکان و زمان و دنیا و سرنوشتش تغییر می کنه دختری که…
اول رنگا قاطی شدن بعد یه نقطه ای قرمز شد انگار منو به خودش جذب می کرد دستم ناخوداگاه سمتش رفت و روش قرار گرفت بعد تابلو اومد جلو منم ناخوداگاه یه قدم رفتم عقب بعد یه کلید که یه گوی پشتش بود توی هوا شناور موند دستمو بردم جلو وبرش داشتم به تیتوش نگاه کردم که دیدم یه مجله رو گذاشته رو دوربین مثلا می خواد روبه نور باشه به تابلو نگاه کردم وبا خودم گفتم «چطوری حالا باید بره سرجاش آخه؟» یهو یه فکر به ذهنم رسید تمام چیزها یی که گفته بودم و مثلا رمز بود رو گفتم
دیدم نه چند تا چرت و پرت گفتم دیدم باز نشد ناامید داشتم نگاش می کردم که یه فکر دیگه به ذهنم رسید همه ی رمز باز شدن رو برعکس کردم که تابلو سر جاش قرار گرفت کلید رو توی جیبم گذاشتم بعدش به تینوش گفتم «دیگه بسه بعد به مغز منشی فرمان بیداری دادم که بیدار شد بعد گفت: «ببخشید من خوابم برد بفرمایید داخل» ماهم در زدیم و وارد شدیم مدیر یه مرد جا افتاده با موهای جوگندمی بود با یه کت و شلوار و یک کراوات چه رسمی اتاقش مثل یه اتاق رئیس نبود که تجملاتی باشه.
یه میز و صندلی بود که جلوش یه دست مبل شش نفره قرار داشت به همراه یک عسلی رفتیم نشستیم و تینوش هم مثلا گفت اومدیم سربزنیم به سالمندا و شیرینی و گل بهشون بدیمو از این حرفا مدیرم خوشحال شد و اجازه داد ماهم گل و شیرینی رو بین همشون پخش کردیم بیچاره ها چقدر خوشحال شدن یکی ازشون می گفت شوهرم وقتی بچه هام کوچیک بودن مرد منم با چنگ و دندون بزرگشون کردم خودم سرگرسنه زمین گذاشتم اما بچم نه دکترش کردم تو بهترین دانشگاه بهترین زن بهترین خونه ولی ببین چکار کرد…