دانلود رمان حریری به عطر یاس از شهلا خودی زاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حریر از یه خونواده فقیر تو دانشگاه عاشق پسر پولداری به اسم آریا میشه… و آریا پسر خوشگذرونیه که نقشه ای برای حریر ساده کشیده. برادر زاده، نامادری حریر هم عاشق حریره و ازش خواستگاری کرده ولی حریر چون دلش جای دیگه است بهش جواب منفی داده و ..
دسته ی جارو را به دیوار تکیه داد و کمر راست کرد… کمرش تیری کشید اما بی توجه به درد، نگاهی گذرا به حیاط آب و جارو شده انداخت… دو روز آخر هفته همیشه با تلی از کار خانه مواجه می شد … زری از رخت چرک ها گرفته تا رفت و روب خانه را به پنج شنبه و جمعه می انداخت تا سهم بیشتری از کار نصیب حریر گردد .. موهای بلندش را پشت گوش زد و به سمت حوض کوچک میان حیاط رفت … اما یکی از کاشی های لق و فرسوده زیر پایش بالا و پایین شد و آبی کثیفی که زیرش باقی مانده بود بیرون جهید و پایین شلوارش را گل آلود کرد…
عصبی و خسته نفسش را بیرون داد و بلافاصله به سمت حوض رفت و کنار آن نشست… شیر آب را باز کرد و آبی به صورت عرق کرده اش زد، سپس لبه ی گل آلود شلوارش را با آب پاک کرد و از جا بلند شد .. بعد از شستن آن همه لباس های چرک و کثیف حسام و پدرش، که حالا روی بند رخت خودنمایی می کرد، حیاط را آب و جارو کرده بود… خسته وارد خانه شد… خوشبختانه پدرش چند سال پیش داخل خانه را بازسازی کرده و آشپزخانه و دستشویی را که قبلا گوشه ای از حیاط بود، داخل
خانه تعبیه کرده بود…
با ورودش صدای زری را از اتاق خواب شنید… بی توجه به او که مشغول به صحبت کردن با تلفن بود به سمت آشپزخانه راه افتاد اما با شنیدن آخرین جمله ی او در جا خشک شد… -داداش این حرفا چیه… قدمتون سر چشم… پس منتظریم… باشه داداش… شما نگران نباش… حرف حسین تو این خونه حجته… حریرم رو حرف باباش حرف نمی زنه… باشه… شما امشب بیا… ایشالا درست میشه … نفس در سینه اش حبس شد و تن خسته اش به عرقی سرد نشست… با صدای خش خشی که از داخل اتاق آمد به سمت آشپزخانه دوید…