دانلود رمان حرمسرا از ویولا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کارن یه یازیگر معروف و خوشگذرانه که برای فیلم جدیدی ک بهش پیشنهاد میشه یه نقش مکمل خانم داره به اسم مایا؛ همسر مایا که یه آدم شکاکه و مایا رو به زور دست درازی به اون و داشتن فیلم و عکس ازش به دست آورده رو تحت فشار می زاره ک نباید کارو قبول کنی…
بعد از اون اس ام اس تنها حرفی که بینمون زده میشد دیالوگ بود! انگار با هم قهر بودیم. هنوزم با به یاد اوردن اس ام اسش خندم می گیره! من کی پُز سرشناس بودنمو دادم؟ نصفه پروژه تکمیل شده.. شبایی که بعد فیلمبرداری با همکارا دورهمی می گرفتیم خیلی خوش می گذشت و فکر کنم بیشترین دلیلش بخاطر نبود مایا بود! بدجوری حرصیم کرده بود. با توجه نکردناش! انگار منم یه ادم عادی ام. حس فوق العاده ای که موقع فیلمبرداری داشت عجیب بود و این روزا همه جا حرف از مایا صدری بود. .
زنی که بیشترین میزان شهرت و از بازی کردن در کنار من بدست اورد! _خسته نباشید. سوار ماشین نامزدش شد و رفت. این اواخر تنها جمله ای که می گفت سلام و خسته نباشید بود… سرد و یخی… دو روز مونده به عروسی کیمیا و تو این مدت رابطم با ناصر خوب شده. پسر خوبیه و من چقدر پشیمون شدم از رفتارم . وقتی با کیمیا رفتیم تا کت و شلوار عروسی بخریم واسه ناصر، بهترین جنس رو از بهترین برند انتخاب کردم تا به عنوان سوغاتی همراه با لباس عروس کیمیا بدم بهش…
چقدر بد که یادم رفت از فرانسه سوغاتی بخرم. کیمیا این روزها خیلی خوشحال بود و هممون خوشحال بودیم. کمرنگ شدن تینا حس میشد… نفهمیدم کی انقدر ازش دور شدم… جالب ترش اینجاس که اونم دور شد . لباسامو عوض کردم و با یه خداحافظی بلند رفتم سمت ماشینم. از گریمور جدید راضی بودم. جایگزین نگار.. خسته بودم اما باید می رفتم خونه اقاجون… کلی کار بود که با ید انجام می دادم. گوشی و تو دستم گرفتم و به محمد زنگ زدم… _جانم داداش ؟ لبخند خسته ای رو لبام نشست…