دانلود کتاب سراب خیال از ص_مرادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری به نام پروا که یک شبه بزرگ میشه و به خاطر عذاب وجدان از کاری که فکر میکنه باعث گرفتاری و بدبختی برادر عزیزش (امیرعلی) شده یه تنه میشه کوه و حامی برا نجات برادرش… رفیقی (مهسا) که نارفیق از اب درمیاد و ذات واقعی خودشو نشون میده. دوستی (جاوید) که ترک شده و تو این موقعیت تنها گزینه مطمئن برای کمکه و اتفاقا خیلی اروم و نجیب ادعای همراهی و حمایت داره….
پله ها را شتابان بالا مى روم و به محض اينكه وارد اتاقم مى شوم همانند فردى كه در حال خفه شدن است و براي ذره اى اكسيژن تقلا مى كند هجوم مى برم سمت پنجره قدى اتاقم. پرده درون مشتم چنگ زده مى شود و در يك حركت كنار مى رود. پنجره را باز مى كنم و نسيم ملايمى به نوازش صورت ملتهبم در مي آيد. آن لحظه سقوط ترسناك از يك ارتفاع خطرناك را با تمام وجود تجربه كرده بودم!
آنقدر ناگهانى و سريع از آن ارتفاع پرت شده بودم پايين كه تمام اعضا و جوارحم فلج گشته بود! صداى باز و بسته شدن در اتاق را مى شنوم و كوچك ترين تكانى نمى خورم. از گوشه چشم مى بينمش كه كنارم مى ايستد و او هم زل مى زند به سياهى آسمان شب. شبى كه براي من مملو از ترس هاى پنهان بود. از همان هايى كه وقتى در شهربازى تونل وحشت را مى خواستم تجربه كنم وحشت داشتم! از آن تونل واتفاقات
ترسناك درونش كه از تمامشان بي خبر بودم. و حالا من سوار قطارى همانند قطار شهربازى به سرعت وارد تونلى مخوف مى شدم. _ميدونى كه هيچ وقت تحمل بى اعتنايى و قهر تو رو نداشتم. هميشه هر چى تو خواستى نه نگفتم. حتى ازدواجم با مهسا. گلويم از تحمل بغضى كه به ناگاه سر و كله اش پيدا مى شود متورم و سرشار از يك درد سهمگين مى گردد. اشك ها را در كاسه چشمانم حبس كرده بودم. همه را…