دانلود کتاب گناه نامدار از فرشته تات شهدوست با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تهتغاریم… پسری که از بین همهی پسرای من تابو شکسته و داره تک تک خط قرمزهای مادرشو رد میکنه. پسری به اسم نامدار… که شغل پرحاشیهش، این روزها تنها دغدغهی اونه. نامدارِ من، ماساژدرمانگره و چون کاربلد و زبر و زرنگه، بهش میگن معجزهگر. حالا چرا گفتم خط قرمز؟! چون گاهی مجبوره خلاف میلش، کارهایی رو انجام بده که با هدف اصلیش، یعنی درمانگری، منافات داره… و به نظرتون اون کارها چیه؟
وقتی ماشین را کنار دیوار و جایی نزدیک باغ انار پارک می کرد نگاهش به بنای قدیمی خانهی سردارخان، پدربزرگ خدیو بود. خدیو حتی بعد از رفتن آهیر هم سایهی حمایتش را از سر این طایفه برنداشت. «اصالت» اگر روزی در شمایل انسان ظاهر شود، قطعاً آن یک نفر خدیو هژبری است. از ماشین پیاده شد و سوئیچ را دور انگشت اشاره تاب داد برای دیدن خدیو آمده بود. برای اینکه به او بگوید از جایی به گوشش رسیده شوکت به دنبال مدارک است و همین روزهاست که زهرش را بریزد. غافل از اینکه کریم، خانه زادِ سردارخان،
شریک دزد است و رفیق قافله در ازای پول هنگفتی برای شوکت کار میکند و خدیو هم فهمیده یک جای کار این غلام میلنگد. کریم به دنبال آن مدارک بود و در ازاری آن هم پول خوبی از شوکت گرفته بود. نامدار سرش را خم کرد و از زیر شاخه خشکیدهی درخت انار رد شد، همان موقع نازان را وسط باغ دید که با ترس عقب عقب میرود و به کریم نگاه میکند. نامدار از حرکت ایستاد. قبل از اینکه دست کریم به نازان برسد، چیا، سگ خدیو، واق زنان جلوی دخترک ایستاد. کریم با نفرت به نازان زل زده بود و این یعنی فهمیده که
نازان رازش را میداند جرئت نداشت به چیا حیوان وفادار خدیو نزدیک شود. این موجود سیاه آدمیزاد را درسته می بلعید و کریم از او میترسید. صدای قدمهای نامدار از پشت سر حواس نازان را پرت کرد. خواست سمت او برگردد که با کشیده شدن سر تیز شاخه خشکیده انار روی پوست صورتش دستش را با درد روی گونهاش گذاشت نامدار دوان دوان جلو آمد و کریم قدمی رو به عقب برداشت. با وجود چیا و نامدار نزدیک شدن به نازان غیر ممکن بود. او که سمت در باغ قدم تند کرد نامدار خودش را به نازان رساند و با نگرانی کنار او ایستاد …