دانلود کتاب گل های باغ سردار از آبان نازی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خانواده پرجمعیت سردار دچار مشکلات متعددی شدند. کوچکترین فرزند خانواده یعنی شقایق از طرف پدربزرگ به عنوان امانتدار میراث او انتخاب میشود. پدربزرگ در کمال ناباوری همهی ثروتش را به نام شقایق میکند و از او قول میگیرد تا کاری برای او انجام دهد. از طرفی فرهاد، پسر عموی آنها، بعد از سالها دوری از وطن با شنیدن خبر فوت پدربزرگ برگشته و ادعای میراث میکند. اما این تازه اول ماجراست؛ زیرا شقایق پی میبرد که خانوادهاش راز بزرگی را از او پنهان کردهاند…
انگار زمان ایستاده بود. نرگس با انگشتان کشیده اش دهانش را بست تا جیغ نکشد، همایون خان با دو دست سرش را می فشرد، کوروش صورت خود را پشت دستان لرزانش پنهان کرد و مریم خانم برروی مبل کنار تخت از حال رفت. جنجالی به پا شد، دکترها خود را به اتاق شقایق رساندند. اول خانواده را از اتاق بیرون فرستادند و سپس سعی کردند، شقایق را که حسابی شوکه شده بود، آرام کنند.
تا بتوانند معاینه دقیق تری از او بعمل آورند. در خارج اتاق وضع بدی بود. مریم خانم و همایون خان گریه م یکردند. کوروش به در اتاق چسبیده بود تا شاید صحبت های دکترها با شقایق را بشنود؛ اما داریوش و نرگس در دورترین فاصله از اتاق وضع جاری را بررسی می کردند. داریوش به خواهرش گفت: فکر کنم، بهتره هیچکس نداند که مسبب تصادف کیه. نرگس با دلخوری به جمع جلوی اتاق نگاهی انداخت
و گفت: اگر یک چیزی بگم، عصبانی نمیشی؟ داریوش گوش هایش را تیز کرد و همانطور که به مادر و پدرش چشم دوخته بود، منتظر شد تا او حرفش را تمام کند. نرگس سعی کرد، شجاعتش را از دست ندهد و بدون هیچ پشیمانی از اتفاقی که برای خواهر کوچکش افتاده بود گفت: اون فرهاد احمق موتور سوارها را پیدا کرد. داریوش با ناباوری به خواهر بزرگش نگاه کرد و با درماندگی گفت: باورم نمیشه…