دانلود کتاب وقتی تو باشی از soratyrooz & shafagh_69 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که در نوجوانی حادثه ای براش پیش میاد که باعث افسردگیش میشه و مجبور میشه بخاطر بهبودیش به روانپزشک مراجعه کنه و حالا به پیشنهاد دوستش مینا که از قضا زن همین روانپزشکه بره منزل یک اقایی و….
شب شده بود و گلناز به طور عجیبی از اون موقعی که بیدار شده بود همش داشت گریه می کرد. هرکاری می کردم که ارومش کنم فایده ای نداشت. مجبور شدم به پدرش زنگ بزنم و اونم گفت توی راهه و تا ده دقیقه دیگه میرسه -گلناز جونم اروم باش… عزیزم… چته تو اخه؟ توی بغلم بود و داشت هق هق می کرد. گلناز ببینمت؟! داشت کلمات نامفهومی رو ادا می کرد که نمیفهمیدم هیس… هیس… اروم باش الان بابایی میاد. هیس. چی شده؟ صدای رایان بود. وای بلاخره اومدین؟
نمیدونم چرا از اون موقعی که بیدار شده داره گریه میکنه -بدش به من گلنازو بغل کرد دخترم آروم باش، گلنازی عزیزم من اومدم دیگه آروم. تا ده دقیقه ای طول کشید تا اروم شد. تمام این مدت داشتم به این فکر می کردم که چرا باید یهو بزنه زیر گریه نشستم روی صندلی و گفتم: شما می دونید چرا گریه می کرد؟ اره. خوب چرا؟ هروقت با مامانش حرف میزنه اینطوری میشه. -جدی؟ اره. گلنازو روی تختش خوابوند و خودشم نشست پیشش وقتی از سپیده طلاق گرفتم دختر
سرکشی شد. همش بهونه میگیره و حرف حرفه خودشه. که این طور خوب شما فکر نمی کنید کمبود محبت داره؟ داشت دستای گلنازو نوازش می کرد که با این حرف من به تندی بهم نگاه کرد -کمبود محبت نه خیر اصلا فکر نمیکنم -ببخشید قصدم فضولی نبود ولی اون به مادر احتیاج داره میگی چی کار کنم؟ سپیده الان خارج از کشوره و در شرف ازدواج کاری از دستم برنمیاد بعد زیر لب زمزمه کرد: اصلا بهتر شد که طلاقش دادم ترجیح دادم دیگه سوالی نپرسم. حس می کردم عصبی شده…