دانلود کتاب هفت خبیث از بهاره حسنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جز البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …
مهمانی در منزل ما بود مامان به مناسبت قبول شدن من در دانشگاه یک مهمانی کوچک گرفته بود. خوشحال بود چون فکر میکرد که اینده رشته ای که قبول شده ام خوب است. البته نظر آقای میرفضلی هم این میان بی تاثیر نبود. آقای میرفضلی میگفت که رشته حساب داری یک رشته به درد بخور است و من بعد از اتمام درسم حتی اگر نخواهم با یکی از آنها هم کار کنم میتوانم در هر شرکت ریز و درشتی کار پیدا کنم چون این روزها حتی یک چلوکبابی برو بیا دار هم نیاز به کسی دارد که به حساب و کتابهایش رسیدگی کند حتی میتوانم حساب رسیهای آخر سال و اخر ماه شرکتها را بگیرم و در خانه هم
کار کنم. خودم زیاد علاقه ای به این رشته نداشتم اما از انجایی که دوست داشتم کار کنم و مستقل باشم این حرف های آقای میرفضلی به مذاقم خوش آمد و برای بیشتر برای ادامه تحصیل در این رشته مشتاق شدم. فهیمه در حالی که با خوش رویی گونه هایم را می بوسید گفت: تبریک میگم عزیزم. بعد هم هدیه ای که در دست داشت را به طرفم گرفت. دوباره عذاب وجدان مرگ پرنده اش با اینکه هیچ ربطی به من نداشت برگشت. هدیه را گرفتم و تشکر کردم نوری هم برایم هدیه خریده بود و در نهایت تعجب ضحا هم یک هدیه برایم آورده بود حدس زدم که هدیه با اصرار خانم و آقای مجاهد خریداری
شده است و احتمالا ضحا هیچ نقشی در تهیه آن نداشته است از همه شان تشکر کردم و هدیه ها را در کنار هدیه های دیگر گذاشتم و برای لحظاتی به جایی خلوت رفتم تا بتوانم جواب تماس پسرخاله و دختر خالهام که از انگلیس تماس گرفته بودند تا به من تبریک بگویند را بدهم. بعد از تمام شدن صحبتم از اتاق بیرون رفتم اما ظاهرا در همین مدت زمان کوتاه جو عوض شده بود یا لااقل جو در میان روابط آنها عوض شده بود. ضحا ناراحت بود عصبی و تا حدودی خشمگین، فهیمه حالتی داشت که نمیتوانستم بگویم چیست. یک نوع بی تفاوتی یک جور که مثلا میخواست بگوید به من ربطی ندارد …